وبلاگ‌های ناهید رکسان و سعید سامان در کلمه‌ئو

۱۴۰۴ تیر ۲۵, چهارشنبه

کدخدا، کیپا، ملا!

 

 

 

تنها تو ماندی ای زن ایرانی

دربند ظلم و نکبت و بدبختی

[...]

جهد کن جهد که تغییر دهی

بهر آزادی خود قانون را

(فروغ فرخزاد)

 

پیش از خلق دو شبه‌کشور «فاکستان» و اسرائیل بر مبنای بدوی «یک قوم،  یک مذهب»،‌  شاهد خودزنی دربار پهلوی در میعاد 15 بهمن ماه 1327 بودیم!   به عبارت دیگر «فدائیان اسلام» پیشگامان سیاست‌های استعماری ارباب در منطقه بودند و همچنان هم هستند!   باری پس از ایجاد ایندو شبه‌کشور،   ترکیه به عضویت سازمان ناتو درآمد،   و همزمان با پایان جنگ زرگری محمد مصدق و پهلوی دوم جهت تبدیل ایران به حیاط خلوت کنسرسیوم،‌   آیزنهاور از گروه تروریست «اخوان‌المسلمین» در کاخ سفید استقبال کرد،‌   و پیمان استعماری «سنتو» نیز بر ایران و ترکیه و فاکستان تحمیل شد!

 

در واقع،  «عظمت گذشتة آمریکا» در گرو همین پیمان استعماری بود.  چرا که منابع و معادن و ثروت‌های اعضای سنتو و نیروهای نظامی و امنیتی‌شان در خدمت اهداف تروریستی آمریکا قرار می‌گرفت!   اگر شکست کودتای 13 ژوئن سالجاری در ایران از چنین اهمیتی برخوردار  شده،   دلیل دارد!   شاهدیم که عملة کودتا با انفجار بمب و ایجاد آتش‌سوزی در شهرها همچنان به خرابکاری ادامه می‌دهند،  آن را به حساب ارباب اسرائیلی‌شان می‌گذارند،   و امثال میرحسین موسوی پیپشنهاد برگزاری رفراندوم می‌دهد.  اینهمه به این دلیل که جماعت کودتاچی هنوز به موفقیت کودتا در پناه لشکرکشی خیابانی،  و بازتولید سناریوی 22 بهمن 1357 ـ  اینبار در مسیر معکوس،  یعنی نشاندن شاه بجای شیخ ـ  امید بسته‌اند.   چراکه پهلوی تنها پناه آخوندیسم است!              

 

باری ناکامی کودتائی که قرار بود با احیاء پیمان استعماری سنتو،   «عظمت گذشته» را به آمریکا بازگرداند،   تصویر مضحکی از سه مدعی پیروزی ـ  آمریکا،  اسرائیل و حکومت «روسپی‌های انقلابی» در ایران ـ  ارائه داد!  این به اصطلاح «پیروزی»،‌  در عرصة شکست و رسوائی،‌  تهاجم لفظی ترامپ به ولادیمیر پوتین را در پی آورد؛   لندن را ناچار کرد تا یک جبهة جدید «ضداسرائیلی» از اسپانیا تا کلمبیا افتتاح کند،  و ‌ بنیامین نتانیاهو را نیز به فروشندة دوره‌گرد طلسم و خرمهره و خرافات قوم برگزیده در کاخ‌سفید تبدیل نمود!  ولی باید اذعان کنیم که در حکومت ملایان شکست کودتا تماشائی‌ترین بود! 

 

«پیروزی» کذا علی روضه‌خوان را در سوگ شکست سناریوی ارباب سه هفته «زیرزمین‌گیر» کرد؛   ‌شرکت در نشست سران کشورهای بریکس را بر پرزیدنت زرشکیان «حرام» نمود؛‌ غلام‌بچگان و روسپی‌های جهادی محفل استعماری شیخ‌وشاه را در جایگاه «ناصح و خردمند و خیرخواه» ملت ایران نشاند؛  پائین تنة کاترین پرز را مسئول ارائة خدمات «جنسی ـ ایدئولوژیک» حکومت ملایان به آمریکا و اسرائیل  معرفی کرد،   و از همه مهم‌تر شعار مترقی «زن، زندگی، آزادی» را به حاشیه رانده،‌  به «ایران» نیز نسبیت بخشید!

 

خواهر شهلا شفیق که به دلیل نبوغ سرشار،   منطق شکمی و پربار،‌  و توانائی زینب‌وار در لجن‌پراکنی و ایجاد «ترادف کلی» و خصوصاً پیوند «گوز به شقیقه» موفق به دریافت نشان افتخار کشور فرانسه شده‌اند،   به بهانة اعتراض به اعتراض صبیة فروهر‌ها به صدراعظم کشور اشغال‌شده جرمانی،‌  و در واقع جهت توجیه تجاوز به خاک ایران،   نسبیت کشورمان را کشف نموده و می‌پرسند،  «کدام ایران؟!»  

 

رضا پهلوی هم که اخیراً موفق شده یک فروند از صبیه‌های‌اش را به «قوم برگزیده» بچسباند،   خوش‌رقصی علی روضه‌‌خوان ـ  دستبرد به سرود «ای ایران»،   و تبدیل آن به «نوحه» برای بساط بی‌بی‌گوزکی کربلا و  پرسوناژ موهوم حسین ـ   را «نقاب ایران‌گرائی» ارزیابی فرموده‌اند!

 

خلاصه همه بدانند که تبدیل «سرود ملی به نوحه برای اشغالگر مسلمان»،   دستبرد به سرودة شاعران ایرانی ـ   با شعارسرایان از قماش حاجیه بهبهانی و شرکاء  اشتباه نشود ـ‌  در قاموس رضا پهلوی «نقاب ایران‌گرائی» است!            

 

بله،  نبوغ و فقر فرهنگی قبائل وحشی شیعی را دستکم نگیریم؛   دریدگی و وقاحت و شارلاتانیسم به کنار!   پس از 46 سال این جماعت برای گسترش سرکوب اجتماعی در ایران،‌ همچنان به بازنشخوار مطالبات دستگاه «کارتر ـ برژینسکی» مشغول‌اند و با صدور بیانیه‌های ابله‌فریب بر طبل «آزادی‌های سیاسی» می‌کوبند!

 

«آزادی سیاسی» چیست؟!   بخشی است از آزادی‌های فردی و اجتماعی،   از جمله «آزادی زن» از زنجیر اسارت توحش دین و تحجر عُرف!  با کودتای آیرون‌ساید که محافل نژادپرست بریتانیا را به سیاستگزاران اصلی کشور ایران تبدیل کرد،  سبُعیت استعمار هم در کنار این اسارت دولایه قرار گرفت،‌   و نهایت امر با سرکوب و کشتار مخالفان استبداد و سرکوب،‌   «آزادی زن ایرانی» به محاق رفت.   شاهدیم که تنها خیزش مسالمت‌آمیز و غیرسیاسی‌ای که در پی قتل مهسا امینی با شعار «زن،  زندگی، آزادی» در ایران آغاز شد چه    واکنش تندی از سوی قبایل وحشی شیعی در پی آورد.

 

 همانطور که شاهد بودیم،  در داخل مرزها خودزنی‌های حکومت ملایان و تحریف شعار مترقی جنبش،‌  دست در دست تحرکات اسلام‌فروشانة کشتزار میرحسین موسوی و دارودستۀ ملا ممد خاتمی،   و به ویژه کوفتن میرحسین موسوی بر طبل رفراندوم،   آنهم در میعاد 15 بهمن‌ماه آغاز شد.   در خارج مرزها فعالیت سیرک رضاپهلوی و تجزیه‌طلبان و چپ‌نمایان صادراتی و به ویژه ابتیاع نوبل صلح برای عضو تشکل تروریست نهضت آزادی،  گسترة هراس محفل «نفرت فروش» شیخ‌وشاه،  و اربابانش را از آزادی زن ایرانی به وضوح نشان داد.   تعجبی هم ندارد!   منافع استعمار در گرو «سرکوب زن ایرانی» از طریق تحمیل احکام توحش اسلام و باورهای جمع بر ملت ایران است.   دردسرتان ندهم؛   در «آزادی‌های سیاسی» هیچ جائی برای «آزادی زن» پیش‌بینی نشده است!             

 

 برای قبائل وحشی شیعی،  آزادی سیاسی یعنی اشباع فضای اجتماعی توسط مشتی عربده‌جو و لات‌واوباش که به هواداری از این چماقدار و آن چاقوکش،‌  دست به سرکوب مطالبات منطقی ملت ایران و به ویژه پایمال‌کردن آزادی‌های اجتماعی می‌زنند.   بی‌دلیل نبود که جیمی کارتر برای تبدیل کشورمان به پشت جبهه تروریسم اسلامی در منطقه،  با اصرار و ابرام‌ خواهان «آزادی‌های سیاسی در ایران» شده بود!   همین «آزادی سیاسی» بودکه زمینه را برای بازتولید کودتای آیرون‌ساید فراهم آورد،   و آخوند پدوفیل و جیره‌خوار دربار پهلوی را در جایگاه «رهبر ضداستبداد» نشاند!   نتیجه هم در برابر ما است،   زوج جنایتکار و ایران‌ستیز علی ‌روضه‌خوان و میرحسین موسوی،  یک دوقطبی کاذب تشکیل داده‌اند!   اولی نقش «دیکتاتور» ایفا می‌کند،  دومی هم «آزادیخواه و قربانی ظلم و ستم دیکتاتور» شده!   حال آنکه هر دوی این جانوران خونخوار آبشخور مشترکی دارند!   ولی فاجعه به این مختصر محدود نمی‌ماند؛   در قفای موسوی جنایتکار و آخوند ایران‌ستیز،  سایۀ رضا پهلوی را هم می‌بینیم! 

 

از اینرو طی روزهائی که علی روضه‌خوان برای ناکامی کودتای ارباب آمریکائی‌اش ماتم گرفته بود و تلاش‌های حسن روحانی جهت جلب حمایت ملایان قم از کودتا بی‌نتیجه مانده بود،  موتور ماشین‌دودی میرحسین موسوی را برای بازنشخوار همان مطالبات 15 بهمن‌ماه 1401 روشن کردند:  تشکیل مجلس موسسان؛   برگزاری رفراندوم؛   مردم نوع حکومت را انتخاب کنند!

 

بله نوع حکومت را تل موهوم «مردم» انتخاب می‌کند؛   همانطورکه  در فروردین‌ماه 1358 هم  «مردم» با گفتن «نه به سلطنت»،   نوع حکومت را خوب انتخاب کردند:‌ «جمهوری اسلامی!»   پدیدة مبهم و نیست‌درجهانی که احدی از چند و چون‌اش اطلاع نداشت،  و در هر حال هم «ضدجمهور بود و هم ضدایران!»

 

اینبار هم رجاله‌ها بوی کباب به مشام‌شان رسیده،‌  یاد دوران نورانی امام‌شان افتاده‌اند! می‌خواهند «رفراندوم» برگزار کنند؛   عوام‌الناس را عین گوسفند در برابر حوزه‌های «رأی‌گیری» به صف کنند،  و با بیرون کشیدن یک نه قاطع به «طاعون»،  جذام را انتخاب کرده،‌  راه طاعون را همچنان ادامه دهند.   راه طاعون همان نابودی تولیدکنندۀ ایرانی است و هدایت سرمایه‌ به مناطق نفوذ دلار!   به عنوان نمونه نگاهی بیاندازیم به اختصاص ارز دولتی به قافلة صیغه و پدوفیلی و سورچرانی به مقصد عربستان و عراق،   و نابودی تولیدکنندة برنج ایرانی.

 

از روند نابودی تولید کنندة برنج ایرانی آغاز می‌کنیم که با پرداخت سوبسید به برنج وارداتی از فاکستان و تایلند و ... امکانپذیر شده است.   حکومت خودفروختة شیعی،  بجای کمک به کشاورز ایرانی جهت افزایش تولید برنج،  ‌ با حمایت بانک مرکزی ـ‌   شاخک فدرال رزرو یانکی‌ها در ایران ـ  دست به رقابت با کشاورز ایرانی زده:    

 

«[...] دبیر انجمن تولیدکنندگان و تأمین‌کنندگان برنج ایران گفت:  [با رفع ممنوعیت فصلی،  و افزایش واردات برنج]  روند صعودی افزایش قیمت برنج متوقف و در میان‌مدت شاهد کاهش قیمت‌ها در بازار این محصول مهم و استراتژیک خواهیم بود.»

منبع:   مهرنیوز مورخ 20 تیرماه سالجاری

 

همانطور که می‌بینیم در حکومت «مسجد ـ روسپی‌خانة» شیعی که اصل بر «کاسبی و سودجوئی» است،‌   تولیدکنندگان و واردکنندگان برنج که منطقا رقیب یکدیگرند از انجمن مشترکی برخوردارند!   و در رأس این انجمن هم یک کفتار شارلاتان و سودجو به نام «مسیح کشاورز» نشسته که می‌پندارد یک «محصول مهم و استراتژیک» را می‌‌توان از خارج وارد کرد!   یادآور شویم،  با اجرای این سیاست کاسبکارانه،   بهای برنج ایرانی را به 10 برابر بهای برنج وارداتی از هند و فاکستان افزایش داده‌اند!   و جای تعجب نیست که هیچیک از نئاندرتال‌های مدافع «آزادی‌های سیاسی» به این تجاوز آشکار به حق تولیدکنندة ایرانی توجهی ندارد.  چرا که برخلاف دکان پوچ‌فروشی «سیاست»،   تولیدکننده و تولید برنج ایرانی،   وجود خارجی دارد؛   مادی و ملموس است و با عرعر سیاهی لشکر استعمار در  خیابان کوچک‌ترین ارتباطی نخواهد داشت!  در پایان نیم نگاهی بیاندازیم به اختصاص ارز دولتی به قافلة پدوفیلی و صیغه و شکم‌چرانی و «روضه و زوزه» برای اشغالگر مسلمان به نقل از مهرنیوز مورخ 23 تیرماه ـ کد خبر: 6528971

 

طبق تصمیم بانک مرکزی شیعی‌ها،   به هر زائر 200 هزار دینار عراقی با نرخ دولتی تعلق می‌گیرد و کودکان 5 ساله هم زائر تلقی خواهند شد!   در ضمن دریافت ارز قافلۀ پدوفیلی و عزا و سورچرانی هیچ تأثیری بر سهمیة سالانه مسافرتی نمی‌گذارد.  از سوی دیگر سرپرست خانوار می‌تواند با ارائة مدارک شناسائی کشتزاران و فرزندانش سهمیه ارزی را شخصاً دریافت کند؛   اینان نیازی به حضور فیزیکی ندارند!   به عبارت دیگر،   و با توجه به سنت خرید و فروش مدارک شناسائی ـ کارت ملی و ...  ـ   برای دریافت ارز وارداتی،   بانک مرکزی درهای سوءاستفاده را برای امت مسلمان بازگذاشته.  و مسلم بدانیم،   این بساط و دکان دزدی از اموال دولتی نیز برای مدافعان «آزادی‌های سیاسی» و شرکت‌کنندگان محترم در مصدق‌پارتی‌ها و زائران شیعی‌مسلک کیپا به سر در برابر «دیوار خدعه» نیز هیچ اهمیتی ندارد!

 

به مناسبت 101مین سالگرد ترور میرزاده عشقی،   شاعر،   نویسنده روزنامه نگار،‌ نمایشنامه‌نویس و مدافع «جمعیت نسوان وطنخواه.»