وبلاگ‌های ناهید رکسان و سعید سامان در کلمه‌ئو

۱۴۰۰ آذر ۳۰, سه‌شنبه

یلدا و یاوه‌گویان!

 

 

 

شب اورمزد آمد از ماه دی

ز گفتن بیاسای و بردار می‌

 

جشن یلدا،   همچون دیگر جشن‌های اقوام ایرانی،   با سیاست‌های بین‌الملل گورستان‌پرستان در تضاد قرار می‌گیرد؛   سدی است نفوذناپذیر در برابر اجرائی شدن طرح استعماری «جهان اسلام»،   یا بهتر بگوئیم «اتحاد جماهیر نوکری!»   به همین دلیل در آستانة جشن‌ یلدا،   شیپورهای فارسی‌زبان آنگلوساکسون،   ضمن روضه و زوزه برای قربانیان فرضی یا واقعی جنایات حکومت آخوند،  و هشدار در مورد خطرات «او میکرون»،  بساط «گرانی اقلام سفرة یلدا» پهن کرده‌اند؛  پامنبری‌های‌شان هم به مصداق «نگا به دست ننه کن »  به عناوین مختلف و به ویژه «به احترام خانواده‌های سوگوار،  یا فرودستان »،  مردم را از برگزاری این جشن بر حذر می‌دارند.

 

بله از آنجا که تحول اجتماعی شیعی‌جماعت در قرن هفتم میلادی،  و در رسم و رسوم بادیه‌نشینان متجاوز مسلمان متوقف  شده،‌  هرگز به ذهن منجمدشان خطور نخواهد کرد که برای گرامیداشت یاد عزیزان از دست رفته می‌توان جشن بپا کرد،   فرودستان را هم در این جشن سهیم نمود و «آخوندبازی» را به زباله‌دان تاریخ سپرد!

 

به گواهی تاریخ معاصر کشورمان،   به ویژه پس از قلع‌وقمع سرداران مشروطه،‌  همین بساط آخوندبازی است که ملت ایران را به افلاس انداخته و دکان استعمار را رونق بخشیده.   محفل نفرت‌فروش «شیخ‌وشاه» نیز از قضای روزگار موجودیت‌اش در گرو همین سیاست ایران‌ستیز و اسلام‌نواز است.  و این روزها که حکومت ملایان به ناچار تن به «مذاکرات وین» داده،  مسلماً برای محفل کذا روزهای تلخ و غم‌انگیزی است؛  آمریکا ناچار شده سیاست اتمی کردن کنیز‌مطبخی‌ شیعی‌اش را به تعلیق درآورد!  به عبارت دیگر،  خروج دونالد ترامپ از توافق هسته‌ای و چندین ماه فس‌فس دستگاه پرزیدنت زین‌العابدین فایزر نیز نتوانست کارساز سیاست‌های کاخ‌سفید شود! 

 

ظاهراً‌ در بر این پاشنه می‌چرخید که در گام نخست،  حکومت ملایان تبدیل شود به فاکستان دوم،  و بعد هم نوبت «بمب»‌ برسد به اوکراین و شیخ‌نشین‌های عرب!  در گام بعد،  اعراب اتمی با یکدیگر و با شیعی‌ها بساط جنگ زرگری پهن می‌کردند و ... و اوکراین هم که به پشتگرمی ناتو،   تاکنون از اجرای تعهداتش در مورد جمهوری‌های دونتسک و ولوهانسک خودداری کرده،  می‌توانست ضمن تهاجم نظامی به این مناطق،  در جایگاه قربانی لنگر اندازد و انگشت اتهام را به سوی  مسکو بگیرد.  به این ترتیب نان جنگ‌فروشان و بحران‌سازان آنگلوساکسون در روغن فراوان شناور می‌شد!  خوشبختانه این سیاست نان و آبدار  به دلایلی که خارج از موضوع این وبلاگ است،  ابتر ماند؛   اوکراین ماتم گرفت و شیعی‌ها ناچار شدند،  دست از پا درازتر راهی وین شوند.            

 

بله این روزها برای محفل «شیخ‌وشاه» و اربابان سنتی‌اش روزهای تلخ و غم‌انگیزی است.  از اینرو همگی ـ از چپ‌نمایان تا راست‌گرایان افراطی و گویا «آریائی‌تبار» ـ  دست در دست حکومت مرگ‌پرست ملایان،  زوزه و عرعر موهومات شیعی‌ به راه انداخته،   بر علیه «ظلم و ستم و بی‌عدالتی» به اجماع رسیده‌اند،   به این امید که جشن‌ یلدای ایرانیان را به حاشیه برانند.  سگ‌های هار و وفادار عموسام که در زمینة روضه و زوزه و سوگواری دکترا گرفته‌اند،   در دو گام سرنوشت‌ساز این جشن را تحریم ‌کردند.  در گام نخست،  «جشن» را با شادی و خوشحالی و «رضایت از وضع موجود» در ترادف قرار می‌دهند!  در گام بعد با تکیه بر پیامد‌ وحشیگری‌های صاحب قلادة آمریکائی‌‌شان در ایران،  ‌ به این نتیجۀ «شکمی» می‌رسند که،  «با این اوضاع اسف‌بار چه جائی برای جشن و شادی باقی مانده؟!»

 

حال ببینیم جشن چیست؟ ‌ جشن اجرای یک مجموعه مراسم است که در عرصة غیررسمی،  در خانواده و یا در جامعه،   و در عرصۀ رسمی،  توسط دولت و نهادهای دولتی اجرا می‌شود.   ولی به دلیل استقرار حکومت توحش ملایان در کشورمان،  جشن‌های ایرانی در ردة منهیات چماقداران و چپ‌نمایان قرار گرفته.  این جشن‌ها برای چماقدار «باطل»،   و برای چپ‌نما «بورژوائی» و پوسیده است!   ‌چرا که این نوع مراسم،  نه با دین و مقدسات و خرافات و تعلقات و تعصبات و سکس‌‌ایسم چماقدار هم‌سوئی نشان می‌دهد،  نه می‌تواند «سنگر متعفن» چپ‌نمائی و حزب‌پرستی و هواداری از استبداد به اصطلاح «کارگران» را رونق بخشد.   در نتیجه هواداران «سنگ قبر شاملو»،‌   و فدائیان پدوفیلی و تفکیک جنسیتی و تعدد زوجات،   همگی دست‌دردست‌ هم سر در آخور گله‌پروری و جمع‌پرستی و شیطان‌سازی گذارده‌اند،    به این امید که سلطۀ استعمار را بر ملت ایران تداوم بخشند،‌  و سفرة اربابان‌شان رنگین‌تر شود.

 

ولی جشن یلدا،  هم در قلب ما،   و هم در تاریخ کشورمان می‌ماند؛  فردوسی به «شب اورمزد از ماه دی» جاودانگی بخشیده.    

 

 

 

 

 


۱۴۰۰ آذر ۶, شنبه

سنگ قبر بالیستیک!

 

 

 

کمتر از چهار ماه پس از جاخالی ارتش آمریکا در برابر غارنشینان پشتون،  و در شرایطی که سفارت آمریکا در افغانستان هرگز مورد تهدید قرار نگرفته بود،  وزیر امورخارجۀ ایالات‌متحد،   شیخ‌نشین قطر را به عنوان حافظ منافع آمریکا در افغانستان معرفی کرد!   ظاهراً آمریکا لزومی نمی‌دید که با سازمان دادن به گلۀ «دانشجویان پیرو خط ملاعمر» سناریوی تهاجم به سفارتخانه‌اش را به صحنه آورده،  همچون نمونة ایران،  در جایگاه «قربانی» لنگر اندازد و مظلوم‌نمائی کند.  ولی علیرغم این «جاخالی» ژئواستراتژیک،  واشنگتن فراموش نکرد که زرادخانۀ نظامی و مستشاران‌اش را در اختیار طالبان قرار دهد،  و ضمن مسدود کردن دارائی‌های ملت افغانستان،  همچنان شعار دفاع از حقوق بشر سر داده،   خود را مخالف جنایات جیره‌خوارانش بنمایاند:

 

«[...] مقامات ایالات متحده سال‌ها به طالبان تصریح کردند که اگر آن‌ها بجای حل و فصل بر مبنای مذاکره با افغان‌های هم‌وطن خود، به دنبال تسلط نظامی باشند،  همه کمک‌های اساسی غیربشردوستانه توسط جامعه بین‌المللی متوقف می‌شود[...]» 

منبع:  بی‌بی سی،‌  مورخ 20 نوامبر 2021

 

چقدر این طالبان بچه‌های بدی هستند؛   اصلاً به توصیه‌ها و نصایح خیرخواهانۀ‌ ولینعمت‌شان گوش نمی‌کنند!  43 سال پس از استقرار حکومت ملایان در ایران،  آمریکا دیگر هیچ نیازی به صحنه‌سازی در هولیوودستان 2 ندید؛   بدون هیچ دلیلی سفارتخانه‌اش را تعطیل ‌کرد! جیره‌خواران پشتون آمریکا هم نیازی به صحنه‌سازی ندارند؛   ضمن تخریب آثار هنری و مجسمه شخصیت‌های تاریخی و برپائی چوبه‌‌دار در کوچه و خیابان‌،  جشن عروسی را به گلوله می‌بندند؛  در مساجد و مدارس و مناطق اقلیت‌نشین بمب‌گزاری می‌کنند؛  جنایات‌شان را هم به حساب «داعش» می‌نویسند.   در این تصویر «تماشائی» خرید و فروش کودکان نیز ارتباطی با طالبان ندارد؛   به دلیل «فقر مردم» صورت می‌گیرد!  و به همین دلیل طالبان جهت رفع «احتیاجات مردم» کاسة گدائی به دست گرفته.   ولی شگفتا که علیرغم فقر مردم و انسداد دارائی‌های افغانستان،   طالبان جهت تأمین هزینۀ مستشاران آمریکائی، و تهیۀ مهمات و سوخت خودروهای نظامی و غیرنظامی‌ اصلاً کمبودی ندارد!   جالب اینکه،  جیره‌خواران شیعی آنگلوساکسون‌ها هم با الهام از غارنشینان پشتون ابتکار به خرج می‌‌دهند؛    بجای گلوله‌باران جشن عروسی،  با خودرو به جمع مشایعت‌کنان کاروان عروس حمله‌ور می‌شوند:          

 

«[...] یک خودرو پژو 405 با سرعت زیاد وارد جمع زیادی از مردمی شد که در حال پایکوبی در اطراف ماشین عروس در بلوار خلیج فارس بودند [...]»

منبع: ایلنا،  مورخ 5 نوامبر 2021

 

این عملیات توحیدی و یا بهتر بگوئیم تهاجم بزدلانه،    به مرگ داماد و یک دختر بچه 5 ساله منجر می‌شود،‌  و چندین مجروح نیز برجای می‌گذارد.  شیپور شیعی‌ها نیز به عادت معمول انگشت اتهام به سوی قربانیان خشونت می‌‌گیرد:   «در خیابان شادمانی می‌کردند،  چون مست بودند؛»  به احتمال زیاد عامل جنایت نیز از مستی اینان مست شده،  حسین‌وار کنترل خودرو را از دست داده:    

 

«[...] به نظر می‌رسد استفاده از مشروبات الکلی در مراسمات عروسی [...] و توقف در وسط بلوار برای شادمانی و ناتوانی راننده پژو 405 که احتمالاً دچار مستی بوده از سوی دیگر علت به وجود آمدن چنین حادثه تلخی در بامداد بندرعباس در بلوار خلیج فارس باشد[...]»

همان منبع

 

بله،  جبونی و توحش شیعی‌ را دستکم نگیریم،  هر چند فقط قطره‌ای است از دریای جبونی و توحش ارباب آنگلوساکسون‌اش!  این جانوران وحشی در آستانۀ 76مین میعاد تشکیل دادگاه نظامی نورنبرگ ـ  20 نوامبر 1945 ـ  دو سال پس از کودتای بنزین در آبان‌ماه 1398،   برای رسیدگی به جنایات صیغۀ اجاره‌ای‌شان یک دادگاه بین‌المللی از نوع خیابانی در لندن به راه انداخته‌اند تا ضمن تبدیل روند حقوقی به مضحکه و لات‌بازی،‌  با یک تیر چند نشان بزنند.  از یک‌سو با بزک چهرۀ کریه‌شان خود را مخالف صورتک شیعی‌شان نشان دهند.  و ازسوی دیگر ایرانیان ساده‌لوح و خانوادۀ قربانیان کودتای بنزین را به سخره گیرند،   و نهایت امر،   ضمن به ارزش گذاشتن محمد مصدق ـ‌   قهرمان تأمین منافع استعماری ـ  ‌تکه استخوانی نیز برای تغذیۀ اراذلی از قماش نمایندۀ رباط‌کریم در مجلس شوربای‌ جمکران پرتاب کنند.

 

یادآور شویم برای برگزاری این «بادگاه بین‌المللی»،  از کنیزکان صادراتی جمکران از قماش معصومه قمی و همپالکی‌های‌اش نیز استفاده به عمل آمده.  هادی خرسندی،  فکاهی‌نویس قبیلۀ‌ مسعودی‌ها هم حاشیۀ بادگاه کذا را به نفع مصدق تذهیب می‌کرد!   باری در این صحنه‌سازی استحماری شاهد بودیم که خانوادۀ قربانیان،  مصائبی را که متحمل شده بودند،  نزد «آمران جنایت» بازگو می‌کردند!  ولی برای دریافت ابعاد دریدگی و وقاحت برگزارکنندگان این شبیه‌سازی مهوع،  فقط کافی است صحنه‌ای را تصور کنیم که در آن  چنگیز مغول بازماندگان قتل‌عام‌های نیشابور را در سراپرده‌اش جمع کرده تا به چند و چون این جنایات رسیدگی کند! یا اینکه،  هیتلر در اوج جنگ جهانی دوم برای رسیدگی به جنایات ارتش آلمان نازی یک دادگاه بین‌المللی در برلن برپا نماید.   ولی چنگیزمغول  و هیتلر کجا و امپراتوری انگلستان کجا!؟  عمل انگلستان به مراتب از اینان مهوع‌تر است.

 

آنگلوساکسون‌ها از دوران فتحعلیشاه قاجار تا هم امروز به انگل‌نوازی و نفس‌کش‌طلبی و آشوب‌سازی و ایجاد قحطی،  و به ویژه حمایت از «خردجال» در کشورمان همت گماشته‌اند و هرگاه ایرانیان مطالبات منطقی ـ صنفی ـ  داشته باشند،  «سنت مقدس» استعماری لندن به مورد اجرا در‌آمده.  کافی است به رخدادهای اخیر اصفهان نیم نگاهی بیاندازیم.

 

کشاورزان در اعتراض به کمبود سهمیۀ آب در بستر خشک زاینده رود تجمع کرده بودند،  و از آنجا که در این مسیر امکان آتش زدن پمپ بنزین و بانک و ادارات دولتی وجود نداشت،  اراذل و اوباش مسلح امکان سرکوب‌شان را  نداشتند.   در نتیجه،   عده‌ای را برای تخریب تظاهرات به صحنه آوردند و تظاهرات کشاورزان تبدیل شد به عرصۀ مرثیه خوانی طفلان مسلم و روضه و زوزۀ زینب و ... و خواندن ترانۀ مرغ سیا!  تغذیه رایگان و شعار «رضاشاه روحت شاد» هم حضور فعال داشت و  نتیجۀ «مطلوب» ـ  بازتولید بی‌بی‌گوزک دکان حسین در کربلا ـ   هم به دست آمد:

 

«[...] در ادامه تحصن‌های شبانه در اصفهان برخی برای همراهی با کشاورزان اقدام به پختن سمنو در بستر ‌زاینده‌رود کرده بودند که توقیف دیگ‌های سمنو و پاره کردن چادرها از سوی ماموران را به دنبال داشته [...]»

منبع: رادیو فردا،  مورخ 25 نوامبر 2021

 

 بله از قضای روزگار این بساط با جشن‌های آذرگان و میعاد توافق تاریخی گروه1+5 با حکومت ملایان تقارن داشت!   باری کشاورزان قلع و قمع شدند،   اینترنت اصفهان قطع شد و همزمان با پخش وقوقیۀ جماعت،  اعلیحضرت هم از حومۀ واشنگتن با کاشه رفتن چند شعار کربلائی ـ  ذلت نمی‌پذیرند و مزخرفات مشابه ـ  بر ایستادگی «مردم» تأکید فرمودند:

 

«[...] اصفهان و شهرکرد در دل تمدن تاریخی ایران جای دارند؛   مردمان آن تن به ذلت نمی‌دهند و در مقابل زورگوئی و ستم می‌ایستند [...]»

منبع: رادیوفردا،  مورخ 27 نوامبر 2021

 

بله انگار نه انگار که این «بحران آب»،   پیامد منطقی تداوم برنامۀ سدسازی‌های بی‌رویۀ پهلوی دوم است که مانند دیگر پروژه‌های مدرنیزاسیون پهلوی،  توسط ملایان اجرائی شده!  با بی‌صبری منتظریم مامان اعلیحضرت،  نایب السلطنه فراری که خوشحال و خندان از برابر مشتی اوباش گریختند و کشور را به اراذل جیره‌خوار دربار سپردند نیز به نوبۀ خود در مورد ایستادگی مردم فتوی بصدورند!  و فراموش نکنیم که حکومت ملایان از برکت 43 سال «ایستادگی» در برابر ولینعمت‌اش ـ آمریکای جهانخوار ـ  تبدیل شده به وارد کننده  همه چیز از جمله «سنگ قبر پلاستیکی!»  

 

طبق آمار رسمی واردات به ایران،  کشور امارات متحد عربی،   صورتک خاورمیانه‌ای بریتانیا،   در صدر جدول صادرکنندگان کالا به کشورمان قرار دارد:

 

«[طی 7 ماه اخیر] امارات با [صدور بیش از هشت میلیارد دلار کالا] در صدر کشورهای طرف معامله با ایران قرار دارد و [در مقایسه با کشورهای همسایه] بیش از 63  درصد ارزش کالاهای وارداتی را به خود اختصاص داده [...]»

منبع:  مهرنیوز،  ‌مورخ 20 نوامبر سالجاری

 

ولی جایگاه ممتاز امارات به عنوان صادر کننده به ایران،   به کشورهای همسایه محدود نمی‌شود؛ این جایگاه جهانی است:

 

«[...] در میان 143 کشور صادر کننده به ایران،   امارات در رتبه یک،  ترکیه رتبه سوم، روسیه ششم، عراق نهم،  عمان 12، پاکستان 20،  قزاقستان 37، آذربایجان 39، ترکمنستان 43، ارمنستان 48، افغانستان 58، کویت 60، قطر 62 و بحرین در رتبه 79 قرار دارند[...]»

همان منبع

 

همانطور که می‌بینیم در آمار فوق به جایگاه دومین کشور صادر کننده به ایران هیچ اشاره‌ای نشده،  چرا که شاگرد دوم این بساط همان است که در میعاد چهار نوامبر 1979 سناریوی اشغال سفارت‌اش را در تهران به صحنه آورد!   در هر حال امارات،  «تولیدکننده» نیست؛   وارد کنندۀ کالاست و کالاهائی که به ایران صادر می‌کند در کشورهای دیگر تولید می‌شود.   به عبارت دیگر،   امارات دلال و واسطۀ فروش این کالاها به حکومت ملایان است!   حکومتی که به دلیل پیشرفت‌ در زمینۀ روسپی‌خانه‌داری و مسجدسازی،   نه تنها سنگ قبر از چین و برزیل وارد می‌کند،  که جدیداً «سنگ قبر پلاستیکی» هم در دسترس «امت» قرار داده:  

 

«[...] افزایش ۳۵ درصدی قیمت سنگ قبر،  باعث شده است که مردم به‌دنبال سنگ قبر‌های مصنوعی و پلاستیکی باشند[...]»

منبع:  ایرنا،‌   مورخ 11 مهرماه سالجاری، کدخبر: 3238121

 

البته سنگ قبرهای غیرپلاستیکی و تولید داخل هم نیازمند واردات‌اند و دقیقاً به همین دلیل است که بهای‌شان افزایش یافته.   موسس شرکت معادن کیان کانیار،   ‌‌فاطمه فراهانی ‌می‌گوید،   «یک سنگ برای اینکه قابل استفاده شود به محلول برای ساب دادن و تیغه‌ برش نیاز داردکه اخیرا بهای‌شان  400  درصد افزایش یافته و با در نظر گرفتن هزینة حمل و نقل و حقوق کارگران و استهلاک دستگاه‌ها بهای سنگ 7 الی 8 برابر شده!» باری حکومت ملایان که قادر به تولید دستگاه ابتدائی برش سنگ قبر هم نیست،‌  نمی‌دانیم چگونه در زمینة‌  غنی‌سازی اورانیوم با این سرعت پیشرفت می‌کند؛   ظاهراً به هیچ قدرتی هم پاسخگو نیست!  ولی قضیه از روز هم روشن‌تر است؛ بساط رسانه‌ای غنی‌سازی اورانیوم منافع دومین صادر کنندۀ‌ کالا به ایران را تأمین می‌کند؛ سانتریفوژوزهای پیشرفته هم،  همچون غذاهائی که به ادعای بی‌بی‌گوزک‌های توحیدی،  یهوه برای قوم بنی اسرائیل از آسمان می‌فرستاد،  از غرب به دست ملایان می‌رسد!   با این تفاوت که در بی‌بی‌گوزک‌ها،   موسی برای تخم‌وترکۀ اسحاق دلالی می‌کند،  در عرصه واقعیت و در هزارۀ سوم،   آنگلوساکسون‌ها دلالی برای تخم‌وترکۀ اسمعیل را برعهده گرفته‌اند،   و همزمان در رسانه‌ها خود را«نگران موشک‌های بالیستیک و مخالف دستیابی اینان به سلاح هسته‌ای» نشان می‌دهند و سنگ «برجام» به سینه می‌زنند!

 

مسلم بدانیم همین جانوران هزار چهره،  دو سال دیگر یک دادگاه بین‌المللی خیابانی هم برای رخدادهای اصفهان برپا خواهند کرد که در آن سازمان عفو بین‌الملل در مورد نقض حقوق شهروندی دیگ سمنو شهادت خواهد داد.      

 

 

 

۱۴۰۰ مهر ۲۹, پنجشنبه

توپ مرواری و توماس جفرسون!

 

 

اعضای شورای شهر نیویورک تصمیم گرفتند مجسمه توماس جفرسون را از شهرداری نیویورک بردارند.   استدلال‌شان هم این بود که،   «جفرسون سابقه برده‌داری داشته!»  منبع فیگارو،  ‌مورخ 19 اکتبر 2021.

 

بله پس از 43 سال،  «توحش توحیدی» در ینگه دنیا رسمیت یافت!   و نیازی نیست بگوئیم،   محفلی که در ایالات‌متحد این روند ابتذال و حماقت را به ارزش می‌گذارد،  همان محفلی است که طی سدة‌ اخیر در ایران از فدائیان اسلام و دیگر دشمنان لائیسیته و دمکراسی پشتیبانی کرده،  و اسلام را «دین آزادی و ضداستبداد» معرفی می‌کند.  همین محفل جنایتکار با قلب و تحریف مفاهیم دمکراسی و آزادی،‌  مصدق و خمینی و بنی‌صدر و گروه سرکوبگر مذهبی «مجاهدین خلق» را هم برای‌مان علم کرده!   البته موضوع وبلاگ ما سنت استعماری بریتانیا ـ  سفله‌پروری و احترام به توحش ـ  نیست!              

      

آورده‌اندکه توماس جفرسون،  قهرمان افسانه‌ای جنگ‌های استقلال،  و سومین رئیس‌جمهور آمریکا با درباریان قاجار مکاتبه داشته!   هر چند در این زمینه روایات بسیار است ولی یادداشت‌های شخص حضرت «توپ مرواری» به نویسنده اطمینان می‌دهد که این مکاتبات چندان هم دوستانه نبوده.   تا جائی که توپ مرواری شبانگاهان،   دور از چشم اغیار،  لوله‌اش به سوی واشنگتن می‌چرخید،  و زمزمه می‌کرد،  «چه خوش بی‌مهربانی هر دو سر بی!»  و در ادامه می‌افزود،   «روی زیبای تو دیدن در دولت بگشاید!»   بله رسیده بودیم به راز و نیاز لوله توپ مرواری با شخص توماس جفرسون.   البته برخلاف ما،   توپ مرواری الکن نبود،   با یک شلیک توانسته بود به عمق ادبیات انگلیسی شیرجه بزند و شکسپیر را حسابی روسیاه و خیط کند.  تا جائی که معمر قذافی با مشاهدۀ اوضاع قمردرعقرب ویلیام،   او را با «شیخ زبیر»  اشتباه گرفته بود و ... و برخلاف ادعای «کفار»،  ارتش ناتو نه برای نفت دزدی که به خونخواهی پدر زبان انگلیسی به لیبی حمله کرد!

 

«آری! این چنین بود برادر»؛  آنکه گفت آری،  افتاد زیر چرخ گاری،   و آنکه گفت نه،  افتاد به «بیگاری!»   و اما برخلاف تصور نوابغ،  افتادن به بیگاری با «افتادن به بی‌گاری» هیچ ارتباطی ندارد! کسی به بی‌گاری می‌افتد، که مثل نویسندۀ این وبلاگ،  بخواهد در کشور ایران از حق زندگی انسانی برخوردار باشد!  و اینک که مفهوم «بی‌گاری» روشن شد،  بازمی‌گردیم به مکاتبات توماس جفرسون با کریم شیره‌ای.   توپ مرواری این مکاتبات را اسکن کرده و روی دیسک فشرده در اختیار نویسنده گذاشته؛  همین یک نسخه است،  کپی آن را هم به هیچکس نمی‌دهم!   

 

کریم شیره‌ای از آنجا که در مورد رونق دکان سلمان فارسی در صحرای حجاز حدیث و روایت بسیار شنیده بود،  با خودگفت،  «مِگِه من چی‌چیم از اون کمترس؟!   منم مثی اون اهلی اصفهانم،  صحرای حجازم حتماً یه جائی بودس مثی همین تهرون؛  چرا راما دورکونم،  برا کاسبی میرم تهرون!»  خر کریم که بچۀ تهران بود و در آرزوی سفر به خانۀ پدری سال‌ها می‌سوخت و دم بر نمی‌آورد،  چون این بشنید در برابر کریم زانو زد و اشک شوق از چشمان شهلایش جاری شد.

 

کریم خر را در آغوش گرفت و یک شکم سیر «علی گویم علی جویم» برایش کاشه رفت؛  طوری که حتی روی مرحوم هایده هم کم شد!   ولی خر کریم اهل روضه و زوزه و مجیزگوئی نبود،   نیم نگاهی به کریم انداخت و زیر لب گفت،  «این اصفهانی‌ها هیچوقت آدم نمی‌شن!»  کریم چون این بشنید،   به خشم آمد و چنان سیخونکی به خر بیچاره زد که فریادش به آسمان برخاست.   ولی مگر کریم ول کن بود؛  عِرق ناسیونالیستی‌اش به جوش آمده بود،  آنقدر به سیخونک زدن ادامه داد تا فریاد دادخواهی خر مظلوم و ستمدیده دل توماس جفرسون را به درد آورد:

 

ـ  مستر کریم! شما حقوق این خر را نقض می‌کنید.      

ـ حقوقی خر دیگه چی‌چیس؟!  مِگِه من حقوق دارم که خری من حقوق داشته باشِد؟!

ـ حقوق خر،   جهان‌شمول است و صاحبش موظف به رعایت آن.   اگر حقوق خر را رعایت نکنی،   همۀ خرها برعلیه تو بسیج می‌شوند،  حسابت را می‌رسند.

       

خر که متوجه منظور توماس جفرسون شده بود،   چشمکی به کریم شیره‌ای زد و رو به توماس جفرسون کرد:‌

 

ـ پرزیدنت جفرسون!  درسته که من خرم،‌   ولی نه آنقدر که «انقلابی» باشم!

ـ  توماس جفرسون که  محو انقلاب فرانسه بود،  و با ناپلئون روابط دوستانه‌ای داشت دهانش از تعجب باز ماند: 

 

ـ شما چطور می‌توانید  انقلابی نباشید؟!   تمام پرستیژ امپراتوری فرانسه ناشی از انقلاب است.  

 

کریم شیره‌ای که از گفتگوی خر و جفرسون هیچ نمی‌فهمید،  نگاری‌ برداشت،  با سیخ «دنگی» به آن زد،  و بساط دود و دم به راه انداخت.   گاهگاهی هم بفرمائی به خر می‌زد و چشم غره‌ای تحویل می‌گرفت و زیر لب غرغر می‌کرد:

 

ـ کاری ما به جایی رسیدِس که می‌باس وسطی بیابونای دروازه تهرون،   دیالوگی سقراط و افلاطون بشنفیم؛   بخشکی شانس!   

 

ولی خر بدون توجه به غرغرهای کریم،   بحث را با جفرسون ادامه ‌داد:

 

ـ هه!  انقلاب و پرستیژ فرانسه؟!   این انقلاب،  فرانسه را به خاک سیاه نشاند!  مردم فرانسه انقلاب کردند تا سر لوئی شانزدهم را از تن جدا کنند،‌  تا یک ماجراجوی اهل جزیرۀ کُرس که هواداران پادشاهی را در شهر پاریس  به توپ می‌بست،  تاجگزاری کند؟!   به این می‌گوئید پرستیژ؟!   ما تهرانی‌ها به آن می‌گوئیم سفله‌پرستی و رذل‌پروری! 

 

توماس جفرسون از توهین خر به ناپلئون سخت برآشفته شده بود،   ولی آرامش خود را حفظ ‌کرد:

 

ـ دوست عزیز!   شما ناپلئون را نمی‌شناسید،  و به او توهین می‌کنید؟   به انقلاب کبیر فرانسه و استقلال‌طلبان آمریکا هم توهین می‌کنید؟   ما برای آزادی از یوغ استعمار بریتانیا انقلاب کردیم!     

 

خر به زحمت جلوی قهقهه‌اش را می‌گیرد:

 

 ـ اوه مای دی‌یر فرند!   اگر شما می‌دانستید که در آینده‌ای نه چندان دور،  همین استعمار بریتانیا کاری می‌کند که به احترام «گلۀ وحش» مجسمۀ‌ شما را از سالن شهرداری نیویورک بردارند،   چنین حرف‌هائی نمی‌زدید!

 

طفلک پرزیدنت جفرسون!   چشمانش از فرط حیرت گرد شد و با دهان باز به خر خیره ماند.

خر آهی ‌کشید،  ‌ سری به تأسف تکان ‌داد و سکوت ‌کرد. 

جفرسون با بیتابی می‌پرسد: 

ـ  وای؟  (به زبان انگلیسی یعنی چرا؟)

خر که از مشاهدۀ حال آشفتۀ پرزیدنت جفرسون غمگین شده  بود،   در دل می‌گوید هر چه باداباد:

ـ  من آنچه شرط  بلاغ است با تو می‌گویم،   تو خواه ...

ولی در این گیرودار به یاد می‌آورد که طرف آمریکائی است و از ظرافت سخن و ادبیات و فرهنگ فارسی چیزی نمی‌فهمد،  و باید بی‌پرده‌تر با او صحبت کرد:

 

ـ چند سال پیش،  دربار انگلستان برای تضمین سلطه استعماری‌اش دست به شبیه‌سازی زد و یک «دربار خیابانی» تشکیل داد تا نقش مخالف‌خوان و ضدسلطنت و ضدنژادپرستی ایفا کند!    

 

توماس جفرسون که خودش هم آنگلوساکسون بود و از چند و چون سیاست‌بازی و پدرسوختگی انگلیسای چش‌چپ آگاهی داشت،   لبخندی زد و زیرلب گفت،  «آها!  پس  قتل سر دیوید امس هم شبیه‌سازی بوده!»  در پایان جهت پرهیز از اطالۀ کلام،  از واکنش خر هم فاکتور می‌گیرم.

 


۱۴۰۰ مهر ۱۸, یکشنبه

آفتابه و توحید!

 

 

کمتر از دو ماه پس از واگزاری افغانستان به غارنشینان پشتون،‌   با وجود اینکه دولت بریتانیا ادعا دارد حکومت طالبان را به رسمیت نمی‌شناسد،  «سِر» سایمون گس،  رهبر کودتای سبز را به عنوان فرستادة ویژه به افغانستان فرستاد،  و از قضای روزگار پس از این دیدار سازنده،  انفجار بمب در مسجد شیعیان قندوز صدها کشته و زخمی برجای گذاشت.   به این ترتیب به مناسبت نخستین ملاقات یانکی‌ها با طالبان در دوحه،  شیخک قطر می‌تواند ضیافت مفصلی بر پا کند!   «هولیوودستان 1» ـ  همان حکومت جمکران ـ  می‌تواند از خود تصویر مخالف ترور ارائه دهد،  «هولیوودستان 2» هم می‌تواند این جنایت را به حساب «دخالت تاجیکستان» در امور داخلی‌افغانستان بنویسد!         

 

طالبان که چندی پیش کشور تاجیکستان را هم بخشی از قلمرو خود تلقی کرده بود،  اینک انگشت اتهام به سوی اینکشور گرفته و از دخالت‌اش در امور افغانستان گلایه‌ها دارد!  پیش از ادامۀ‌ مطلب یک مینی‌پرانتز باز ‌کنیم تا یادآور شویم،  از قضای روزگار «هولیوودستان 1» هم به محض استقرار،   مقاومت ملت ایران در برابر توحش و تحجر اسلام‌گرایان را به حساب «دخالت بیگانه» ‌گذاشت!   به عبارت ساده‌تر،  سگ‌های هار و وفادار استعمار در افغانستان کارشان سهل و آسان است،  کافی است به بازنشخوار فضولاتی بپردازند که 43 سال پیش،  توسط سازمان سیا و «ام. آی. 6» جهت تغذیۀ «انقلابیون ضدامپریالیست شیعی» در ایران تهیه شده بود!      

 

جای تعجب نیست که صداوسیمای باکینگهام پالاس ـ  تلویزیون الجزیره ـ  به عبدالغنی برادر،  یکی از «شخصیت‌های» طالبان تریبون داده تا این جانور وحشی مقاومت مردم افغانستان در برابر توحش غارنشینان پشتون را به حساب «دخالت تاجیکستان» بگذارد:  

 

«[...] معاون نخست وزیر طالبان در مصاحبه با تلویزیون الجزیره گفت که "تاجیکستان در امور داخلی این کشور دخالت می‌کند [...] تاجیکستان در امور ما دخالت می کند، زیرا برای هر اقدام ما مخالفت وجود دارد."»

منبع:  سپوتنیک،  مورخ 26 سپتامبر 2021

 

بله مخالفت منطقی مردم با اعمال سگ‌های دست‌آموز لندن و واشنگتن در افغانستان،  به معنای دخالت تاجیکستان است!   دلیل هم اینکه دولت تاجیکستان لائیک است و از قیمومت مرد بر زن و احکام توحش شریعت حمایت نمی‌کند!   به همین دلیل وزارت امور خارجه ایالات متحد در هر فرصتی از «دیکتاتوری در تاجیکستان» انتقاد به عمل می‌آورد،  و حکومت ملایان نیز در راه سرنگونی این دولت لائیک،   سال‌ها از تروریست‌های اسلام‌گرا حمایت مالی و نظامی به عمل می‌آورد.    این خوش‌رقصی‌ها تا حمایت رسمی از کودتای جهادی‌ها در تاجیکستان نیز پیش رفت،  ولی به ناگاه،  در اواخر دوران نکبت‌بار دولت روحانی،  حکومت ملایان خواهان همکاری نظامی با تاجیکستان شد ـ   منبع بی‌بی‌سی،  مورخ 31 فروردین‌ماه 1400 ـ ،  و به دلائلی که خارج از بحث امروز ماست،  سفرۀ خوش‌رقصی برای آمریکا را برچید و به خوش‌رقصی در مرزهای جمهوری آذربایجان روی آورد!   

 

در تاریخ 27 سپتامبر سال 2020،   دولت باکو با حمایت ارتش ناتو ـ  اسرائیل،  ترکیه و داعش ـ  ارمنستان را مورد تهاجم قرار داد؛   ارتباط ایران و ارمنستان قطع شد،   و جالب اینکه حکومت ملایان به هیچ عنوان واکنشی نشان نداد!   و همانطور که شاهد بودیم،  چهار «انگل» نمازجماعت نیز در حمایت از متجاوز بیانیه صادر کردند ـ  وبلاگ «مصدق در قره باغ!»   یک‌سال پس از این ماجرا،   ناگهان پاسداران دلار از خواب بیدار شده،  در مرز ایران و آذربایجان مانور نظامی به راه انداختند!   الهام علی‌اف در مورد برگزاری این مانور توضیح خواست،  و علی روضه‌خوان که مانند خمینی،  روی کاغذپاره‌ها «فرمانده کل قوا» معرفی شده،   جمهوری آذربایجان را به آوردن «اسرائیل به مرزهای ایران» متهم ‌کرد!    علی‌اف خواهان ارائه مدارک و شواهد ‌شد،   و نیازی نیست که بگوئیم جز شعار و لعن و نفرین پاسخی نگرفت!   اینچنین بود که پس از تعطیلی دکان تجارت مواد مخدر و روضه و زوزه و موش‌دوانی‌های علی‌ روضه‌خوان در باکو،‌  کارفرمایان «تسنیم» به یاد «هویت اسلامی»  کشورهای سابقاً شورائی افتاده و خواهان بازپس‌گیری منطقه «قره‌سو» از ترکیه شدند:

 

«[...]رضاشاه حق نداشته [...] قسمتی از خاک ایران را به افرادی که خود را پرچمدار پان‌ترکیسم می‌دانند بدهد [...]»

منبع: تسنیم، مورخ 4 اکتبر 2021

 

 بله،   به این ترتیب می‌باید نتیجه بگیریم که رضاشاه فقط «حق» نداشته خاک ایران را به پان‌ترک‌ها واگزار کند!  آنطور که می‌گویند،  «قره‌سو» بخشی از خاک ایران بود که در دوران پهلوی اول به ترکیه واگزار شد تا اینکشور از راه زمینی به نخجوان مرتبط شود.  در هر حال دلیل این واگزاری نیازی به توضیح ندارد؛‌   آنگلو‌ساکسون‌ها برای گسترش فاشیسم به آسیای مرکزی خیز برداشته بودند و برای تأمین این هدف الهی لازم بود محفل«شیخ‌وشاه»،  به هزینۀ ملت ایران دست‌ودل‌بازی کرده،  قره‌سو را به مرده ریگ عثمانی واگزار کند.   فراموش نکنیم که پس از پایان جنگ جهانی اول،  کودتاهای نظامی در ترکیه و ایران،  ایندو کشور را به سپربلای نژادپرستان غرب در برابر مسکو تبدیل کرده بود.

 

این روند در کشورمان پس از پایان جنگ جهانی دوم،  به دلیل تضعیف بریتانیا،  چند سالی متزلزل شده بود.   تا اینکه لندن جهت گریز از مذاکره با دولت رزم آرا،   محمد مصدق را از پستو بیرون کشید و اینفرد با لغو یک جانبة قرارداد نفت،  تحریم‌های اقتصادی را بر ملت ایران تحمیل کرد؛  خسارتی نجومی به لندن پرداخت و زمینۀ تبدیل استبداد متزلزل به مک‌کارتیسم را فراهم آورد و به این ترتیب تبدیل شد به «قهرمان ملی» اوباش و عوام‌الله!   اخیراً نیز تداوم همین سیاست استعماری را در مورد قرارداد «کرسنت» شاهد هستیم.   ابتدا ملاممد خاتمی با دولت قدرقدرت امارات ـ  صورتک لندن ـ  قرارداد اهداء نفت رایگان منعقد کرد،  و احمدی نژاد هم با لغو همین قرارداد زمینه را جهت پرداخت خسارت به امارات فراهم ‌آورد.  خلاصه نئاندرتال‌های «اصولگرا و اصلاح طلب» با کمک یکدیگر ثروت ملت ایران را به بانک‌های لندن سرازیر می‌کنند و ... و ما هم از مطلب دور افتادیم!  پس بازگردیم به تحرکات «هولیوودستان 1» و ترکیه و جمهوری آذربایجان که پس از دریافت «توسری مشترک» به بحران‌سازی و رجزخوانی و مانور نظامی روی آورده‌اند!

 

جمهوری آذربایجان با ترکیه و فاکستان «برادر» شده،  رهبر هولیوودستان هم با جمهوری آذربایجان!   و اما وضعیت ترکیه از همه جالب‌تر است.   ارتش ترکیه که از سال 1967، نیمی از خاک قبرس را اشغال کرده و در سوریه و لیبی و عراق و قطر و افغانستان حضور نظامی دارد،‌   برای حفظ تمامیت ارضی کشورهای اوکراین و گرجستان و آذربایجان اعلام آمادگی کرده و تلویحاً و به نیابت از سوی لندن و واشنگتن،  روسیه را به مبارزه می‌طلبد!  در این میانه تأمین تمامیت ارضی جمهوری آذربایجان از اهمیت ویژه‌ای برخوردار می‌شود،  چرا که به این ترتیب آذربایجان می‌تواند به عضویت ناتو درآید و پای این سازمان آدمخوار را به دریای خزر بازکند.   این است دلیل طفره رفتن حکومت «مسجدـ روسپی‌خانه» از امضاء کنوانسیون خزر!   اگر ناتو به دریای خزر بیاید،  زمینه برای پایان دادن به حکومت شیخ فرسوده فراهم می‌شود،   و با شاه تازه‌نفس،  نان محفل استعماری «شیخ‌وشاه» از نو در روغن فراوان می‌افتد!  ولی از آنجا که تحقق این خواب‌وخیال‌ها فعلاً امکانپذیر نمی نماید،   شاهد بحران‌سازی مذبوحانۀ نئاندرتال‌های ترک و شیعی در مرزهای شمال غرب کشور هستیم!                    

 

از اینرو حزب‌اللهی‌های هولیوودستان که 30 سال است در جمهوری آذربایجان لانه کرده‌ و از عنایات ارتش اسرائیل و ترکیه برخوردار می‌شوند،  علی‌اف را «پادوی صهیونیست‌ها» می‌خوانند.   و حکومت ملایان هم که 43 سال است مطالبات مادی و منطقی ملت ایران را به مطالبات ارباب آمریکائی‌اش منتسب می‌کند،   و سال گذشته تلویحاً از ترکیه و آذربایجان حمایت می‌کرد تا ارتباطش را با ارمنستان قطع کنند،  اینک رسماً از مسکو «انتظار» دارد به این تغییرات واکنش نشان دهد:

 

«[طی دیدار با وزیر امور خارجه روسیه،  امیرعبدالهیان گفت] ما انتظار داریم روسیه نسبت [به حضور تروریست‌ها و تحرکات رژیم صهیونیستی] و تغییرات احتمالی در مرزهای کشورها در منطقه واکنش نشان دهد.» 

منبع:  ایرنا،  مورخ 6 اکتبر2021 ، کد خبر: 84494093

 

می‌دانم مضحک است،   ولی وزیر امورخارجه قرن هفتمی‌ها در واقع تیر خلاص را به «نظام مستقل» و علی روضه خوان شلیک کرده.   هم ماهیت ملتمس نظام  را نشان داده،  هم بادی را که رسانه‌های غرب در آستین پارة علی روضه‌خوان انداخته بودند و از وی تصویر تصمیم‌گیرنده نهائی و فرماندة کل قوا ارائه می‌دادند،  خالی کرده!

 

اگر نظام مستقل است،  چرا برای واکنش روسیه التماس دعا دارد؟   و اگر علی روضه‌خوان تصمیم‌گیرنده است،   چرا سال گذشته که ارتباط جغرافیائی ایران و ارمنستان به نفع ترکیه قطع شده بود،   خفقان گرفته بود؟!  اگر هم علی روضه خوان تصمیم‌گیرنده نیست،   امسال چه کسی تصمیم گرفته که پاسداران دلار در مجاورت مرز آذربایجان مانور نظامی برگزار کنند؟!   البته پاسخ به این پرسش‌ها چندان هم مشکل نیست؛   ایران از دوران فتحعلی‌شاه قاجار تبدیل شد به یک نیمه‌مستعمره که حکومتش وظیفه داشت از طریق «جهاد» منافع استعمار را تأمین کند.   

 

سال گذشته حکومت ملایان در برابر جنگ آذربایجان و ارمنستان خفقان اختیار کرده بود،   چرا که می‌پنداشت ارتش ناتو منطقه ستراتژیک «قره باغ» را ملاخور می‌کند و نان نوکران توحیدی لندن و واشنگتن در روغن فراوان شناور خواهد شد.   در اسرائیل هم شاهد برگزاری تظاهرات آذری‌ها بر ضد ارامنه بودیم؛   ولی قره‌باق ملاخور نشد!   در نتیجه کازینونژاد در انتخابات شکست خورد و دستگاه زین‌العابدین فایزر هم مدارا با ترک‌ها و اسرائیلی‌ها را کنار گذاشته،   «نسل‌کشی ارامنه» را به رسمیت شناخت!  البته ماجرا به این مختصر محدود نماند.  در آستانة یک‌سالگی جنگ 44 روزه،  آمریکا ناچار شد به متحد اروپائی‌اش هم خیانت کند!   واشنگتن با لغو قرارداد زیردریائی‌ها،  فرانسه را عملاً از پاسیفیک اخراج کرد،  و اینک نوبت توسری رسیده به بریتانیا، کدخدای هولیوودستان‌ها!

 

کدخدا حاکمیتی است هزار چهره که از طریق کانادا با مائوتسه تونگ بساط آشتی‌کنان به راه می‌اندازد،  سپس با اعزام ناوگان جنگی به آب‌های چین به پکن چنگ و دندان نشان می‌دهد و ... و از همه مهم‌تر،‌  آمریکا را به دلیل موافقت با احداث خط لولة نوردستریم و خروج از افغانستان نکوهش هم می‌کند!   چرا که از توافقات‌ 16 ژوئن‌ ـ  توافق روسیه و آمریکا ـ  ناخشنود است!

 

جزئیات این توافق به رسانه‌ها درز نکرده،   ولی ناخشنودی لندن را به صراحت می‌توان در انفجارهای افغانستان و بحران‌سازی‌های ترکیه و ایران مشاهده کرد.   بحران‌هائی که جمهوری آذربایجان را به ارمنستان نزدیک‌تر کرده،   و بر «برادری» علی روضه‌خوان و الهام علی‌اف نقطۀ پایان گذارده!   می‌دانیم که شیعی‌ها با جمهوری آذربایجان به قول خودشان برادرند و «مشترکات فرهنگی» دارند!   فرهنگی که به قول راوی «توپ مرواری»،   از کونشوئی و آداب تخلی فراتر نمی‌رود.  و به نشانه تأکید بر همین مشترکات فرهنگی بودکه در کنار دیوار سفارت ملایان در باکو 3 عدد آفتابه خبردار ایستادند.   و به همین دلیل نیز در اسناد «پاندورا» به نام الهام علی‌اف برخورد کردیم.  علی‌اف جنایت بزرگی مرتکب شده،   از فروش املاکش در لندن 31 میلیون پوند سود برده!  بله خانوادۀ الهام علی‌اف سال‌های سال با بلشویک‌ها هم‌سفره بودند؛   منطقاً آداب و رسوم بادیه‌نشینان قرن هفتم میلادی را به فراموشی سپرده‌اند!  اینان برخلاف «مقامات» حکومت انقلابی شیعی‌ها،  آنچنان که شایسته است به امر مقدس «روسپی‌خانه‌داری و مسجد‌سازی» توجه نمی‌کنند؛  فعالیت‌های دیگری دارند و چندان اهل لچک و روضه و زوزه نیستند!        

 

حال که به روضه و زوزه رسیدیم بدنیست نیم نگاهی هم به کارنامۀ سیاسی  ابوالحسن بنی‌صدر بیاندازیم، که چند روز پیش درگذشت.   بنی‌صدر که «چلنگر» او را بنی‌سطل می‌خواند در طول زندگی‌ سیاسی‌اش نمونۀ بارزی از پادوئی و پیشخدمتی استعمار در یک کشور جهان سوم ارائه داد.  در غائلۀ روح‌الله خمینی از  رنگ‌ولعاب زدن بر چهرۀ این انگل متحجر،  از هیچ کوششی فروگزار نکرد.  بدون همراهی نوکرمابانۀ امثال بنی‌صدر و ابراهیم یزدی در پاریس،  رسانه‌های غرب هرگز نمی‌توانستند افکار عمومی جهان را به نفع یک آخوند پدوفیل و جنایتکار که جیره‌خوار دربار پهلوی بود،  بسیج کنند.   با اراجیفی که بعدها خمینی هر شب در بالکن جماران غرغره می‌کرد چنین امکانی وجود نمی‌داشت.  پس از ورود «پیروزمندانۀ» روح‌الله خمینی به ایران،   بنی‌صدر را در حلقۀ کودتاچیان 22 بهمن 57 می‌یابیم.   وی در دوران ماه عسل سالیوان و ماشاالله قصاب بخوبی نقش خود را ایفا می‌کند؛  از تحمیل حجاب بر زن ایرانی، سرکوب نویسندگان،  تهاجم اوباش به گروه‌ها و رسانه‌های مخالف،  کشتار ترکمن‌ها،  کردها و ... حمایت می‌کند و پس از بوسیدن دست خمینی،  رسماً «رئیس‌جمهور» وی می‌شود.   از انقلاب فرهنگی و تهاجم اوباش به سفارت آمریکا  استقبال می‌کند و به قصد قرار دادن خمینی در حاشیه همچنان پیش می‌تازد.  هدفی که با در نظر گرفتن ژئواستراتژی دستگاه کارتر،  و برنامه‌های اسلامگرایانه‌اش در افغانستان نمی‌توانست تحقق یابد.  بنی‌صدر با یک کودتای خانوادگی برکنار می‌شود.   ولی در مقام مگالومن کوچولوی ولی‌فقیه،  ترجیح می‌دهد در تبعیدی «خودخواسته» به فرانسه بگریزد.  هر چند دوست دارد بادمجان‌دورقاب‌چینان محفل،  این نمایش مضحک را «مبارزه» وی با ملاتاریا بخوانند!   طی اقامت بنی‌صدر در فرانسه، در گفتار و نوشتارش جز خزعبلات ملایان،  مخالفت با دمکراسی،  ستایش اسلام به عنوان دین آزادی،  و نهایت امر پیروی از خط اسلامگرائی غرب در منطقۀ خاورمیانه هیچ نمی‌یابیم.   بنی‌صدر تا پایان عمر در باتلاق اوهام و خرافات مابعدطبیعه‌اش دست‌وپا ‌زد،  و در همان منجلاب در اوج وابستگی به سیاست‌های استعماری غرب جان سپرد.   

 

پس از مرگ بنی‌صدر شاهدیم اوباشی که ادعای مخالفت با استبداد دارند،  با چشم گریان به گرد جنازۀ دشمن اومانیسم و دمکراسی حلقه ‌زده‌ او را می‌ستایند؛   مبارزات‌اش را برمی‌شمارند،  و برای‌اش نوحه می‌خوانند!   شاید بهترین خدمتی که بنی‌صدر طی زندگانی سیاسی‌اش به ملت ایران کرد،  همین است که با مرگ‌اش دست همۀ مدعیان دروغین راه آزادی، ‌ دمکراسی و انسانیت را در برابر ملت ایران رو کرد.