وبلاگ‌های ناهید رکسان و سعید سامان در کلمه‌ئو

۱۳۹۳ دی ۷, یکشنبه

پارسی!





«[...] سبزدشت (استپ) از خواب زمستانی سر برمی‌داشت،   ولی هنوز آوای پرندگان‌اش را بازنیافته بود.  دور دست،  در کنارة دریا،  لکة سرخ آتشگون در برابر دیدگانم شکفت؛  به سویش شتافتم.   فرشی از لاله‌های صحرائی گسترده بود.   شاید هاشم این لاله‌های وحشی را یک به یک از  شیروان آورده بود [...]»
منبع:  الکساندر ایلی‌شوسکی،   رمان «پارسی»،  ص. 589    

توافق‌تاریخی 24 نوامبر2013،  رفراندوم کریمه،   تأسیس بانک بریکس،   قرارداد احداث کانال نیکاراگوئه،  تعلیق «ساوت‌استریم»،   و به ویژه شکست آتلانتیسم در «جنگ نفت»،   دولت آذربایجان را به چرخش واداشت و تبلیغات محفل کودتای 22 بهمن 1357 را بر  «فسادمالی» متمرکز کرد.  و اینچنین بود که یک‌بار دیگر در «نظام بی‌نظم» جمکران،  حکومتی  که فاقد مقام مسئول است،   و «در راه خدا» به جنایت و تاراج اشتغال دارد، جنایتکاران و تاراجگران شعار مبارزه با فساد سر دادند.                    
    
حکومت زال‌ممد رایش به پیروی از سلف‌اش با هدف خودبراندازی روی به «افشاگری» در مورد فساد مالی آورده.   به این امید که شهربانی آیرون‌ساید و شاخک‌های «انقلابی‌اش» تل موهوم «مردم» را دوباره برای «انقلاب» به خیابان‌ها هی کنند و یک‌بار دیگر در ایران دست‌های پرمهر آتلانتیسم سگ را بجای کله‌پز بنشاند.   باشد که تاراج کشورمان همچنان ادامه یابد.   این است دلیل رستم‌صولتی پیزی افندی‌هائی از قماش میرحسین موسوی:

«[...] میرحسین موسوی[...] گفته‌است که بنده آماده‌ام تا ضمن پاسخ‌گوئی به اتهامات، حقایق مربوط به سرچشمه‌های فساد عظیمی که کشور و انقلاب را در خود غرق کرده‌است،  بیان کنم.»
منبع:  رادیوفردا، مورخ 27 دسامبر2014  

همچنانکه می‌بینیم موسوی از جایگاه «بنده» خارج نشده!  این جانور وحشی که 8 سال نخست‌وزیر عزیز روح‌الله خمینی بود و علی‌خامنه‌ای را دوبار با 99 درصد آراء از صندوق‌های تف سربالای جمعی بیرون کشید،   پس از 35 سال همکاری با تاراجگران و جنایتکاران محبوب آتلانتیسم،  قصد «افشاگری» دارد!   بله،  آتلانتیسم نگران «انقلاب»‌،  یا بهتر بگوئیم نگران سقوط محفل شیخ‌وشاه و از دست رفتن جایگاه‌برتر آخوند در کشور ایران شده.   این است دلیل گشودن قلادة میرحسین موسوی،  همزمان با جفتک‌پرانی‌های «مچلیس» و عربده‌جوئی‌های دولت تف و تکفیر!  این مجموعة توحش می‌پندارد که به این ترتیب می‌تواند شکست استراتژیک آتلانتیسم را در منطقه جبران کند.   

در واکنش به همین شکست،  علاوه بر جنجال پیرامون «افشاگری فساد مالی»،  مقامات حکومت زال‌ممد با یک چرخش زبان علاوه بر پیروان مکاتب شرق،  مسیحیان و مسلمانان جهان را نیز «حذف» کردند!   ابتدا حسن فوتبال به بهانة تبریک میلاد مسیح،  ایرانیان مسیحی را نادیده گرفت؛  رهبران چین و هند و روسیه را حذف کرد؛  و میلاد مسیح را به «سران کشورهای جهان» تبریک گفت.    به این ترتیب حسن فوتبال جهان را بین «اسلام و مسیحیت غرب» تقسیم کرد.   سپس نوبت رسید به فیروزآبادی:

«[...] رئیس ستاد کل نیروهای مسلح ولادت حضرت عیسی مسیح و سال نو میلادی 2015 را به مقامات نظامی ارتش‌های کشورهای جهان تبریک گفت[...]»
منبع:  ایلنا،  مورخ 4 دیماه سالجاری 

همچنانکه می‌بینیم «جهان» حسن فوتبال و فیروزآبادی شامل هند و چین و روسیه نمی‌شود!  دلیل هم روشن است؛  حکومت زال‌ممد با واقعیت هیچ‌کاری ندارد؛  جهان را از دریچة چشم اربابان آتلانتیست‌اش می‌نگرد.   و این جهان تاکنون به «رایش‌ستان» ـ  طویلة اسلامی رایش و اعضای ناتو ـ  محدود می‌شد.   منتهی در پی تعلیق طرح «ساوت‌ستریم» و جایگزین شدن آن با «بلوستریم»،  رایش‌ستان نیز ناچار شد «شیعی‌مسلکان» را بجای مسلمانان جهان بنشاند!  در نتیجه وق‌وق ساهاب‌های ناتو در کشور فرانسه به طبل زدن برای«حسین شهید» و 20 میلیون زائر کربلا و نجف پرداختند!   ولی خبر سقوط یک فروند جنگندة «ائتلاف» توسط داعش،  و انتشار تصویر خلبان «خیس» و شکم‌برهنة‌ آن با شورت‌وزیرپوش،  شیعی‌مسلکان جمکران را ‌البته در وقوقیة این هفته تهران به «محبوب» بیش از یک میلیارد مسلمانان جهان تبدیل کرد!   خلاصه معلوم شد آن 20 میلیون نفری که در توهمات «یورونیوز» به کربلا رفته بودند،   نمایندة دل‌های «جهان اسلام» هم هستند.   جهانی که بیش از یک میلیارد جمعیت دارد:     

«[...]این 20 و چندمیلیونی که پیاده یا سواره به عتبات عالیات [...] رفتند[...] جمعیت بسیار اندکی از دل‌های جهان اسلام است که امروزه یک میلیارد و ششصد میلیون مسلمان از شیعه و سنی در جهان زندگی می‌کنند[...]»
منبع:  ایریب،  ‌مورخ 26 دسامبر2014  

همچنانکه می‌بینیم بیانیه‌نویس مفلوک شاخک اسلامی سازمان سیا موفق شده به دل‌های «امت مسلمان» سرک بکشد و نظرشان را جویا شود!   خبرسازی رسمی زال‌ممد هم این نظرسنجی را بی‌کم و کاست انعکاس داده تا همه بدانند و آگاه باشند که «جهان اسلام» یک دل و یک صدا از «شیعی‌مسلکان» حمایت می‌کند!   به استنباط ما حمایت مخالف‌نمایان حکومت از جبهه ملی و تشیع،   آنهم به بهانة طرفداری از شاپور بختیار،   بخشی است از همین تبلیغات ایران‌ستیز که امتداد آن را به صورت جنگ زرگری در شاخک فرعی بی‌بی‌سی شاهدیم.   

این پروپاگاند،   صفویه را مورد تأئید قرار می‌دهد،  از مخالفت سنجابی با شاپور بختیار انتقاد می‌کند؛   جنگ زرگری مصدق با بریتانیا و هم‌سوئی وی با دستگاه «ترومن» را مورد ستایش قرار می‌دهد،   و از خدمات جبهة ملی قصه می‌گوید:

«[...] ما [...] هرگز [...] مشی و روش [...] مخالفان دکتر بختيار در جبهه‌ملی [...] را تأييد نکرده‌ايم [...] و می‌توانيم با وجدانی آسوده از خدمات جبهه‌ملی ايران [...] دفاع کنيم [...] آيا دليلی بود که مصدق [...] با آمريکای ترومن [...] که در برابر زياده خواهی‌های وزير خارجه انگلستان مقاومت کرده بود.  نيز درآويزد؟[...]»
منبع: گویانیوز،  ‌مورخ 4 دیماه سالجاری

البته در اینکه جبهة ملی خیلی «خدمت» کرده،   حداقل ما تردیدی نداریم!  خمینی و خامنه‌ای هم به آتلانتیسم کم خدمت نکرده‌اند،  و این «خدمات» همچنان ادامه دارد.   منتهی نویسندة سطور فوق،   مانند دیگر مدعیان «دیرهنگام» طرفداری از شاپور بختیار که اینروزها همه‌جا به بلبل‌زبانی افتاده و جنگ زرگری به راه انداخته‌اند،   هم برای فدائیان اسلام فکل‌کراواتی نان به تنور می‌چسباند،  و هم فراموشکار شده‌!   شاپور بختیار آن‌زمان که پیشنهاد نخست‌وزیری را پذیرفت،  از جبهة ملی اخراج شد،   و ما هم در تهران شاهد سکوت اعضای این «جبهه» افتخارآفرین بودیم!   در نتیجه به صراحت بگوئیم،  حضرات حاضر نبودند «خطر» کرده در تحکیم یک موضع دمکراتیک و ضدفاشیست قبول مسئولیت اجتماعی کنند.  اگر هم بر اساس ترهاتی که اینک سر هم می‌کنند با نخست‌وزیری شاپور بختیار «موافق» بوده‌اند،   سکوت کردند تا جای‌شان در آغوش آیت‌الله‌ها و لش‌ولوش‌های ریش‌وپشمی دست‌نخورده باقی بماند!  سهل است،   برای بازگشت آن وحشی بیابانی و استقرار دولت خیابانی شیخ‌مهدی و برقراری حکومت چادر و چماق و درفش دقیقه‌شماری هم ‌کردند!  

در هر حال دوران صدارت شاپور بختیار به دلیل خیانت سران ارتش شاهنشاهی ـ اعلام بی‌طرفی ـ  37 روز بیشتر دوام نیاورد،   و امروز با جنگ زرگری نه می‌توان محمد مصدق را تطهیر کرد،  و نه جبهة ملی را!   اینکه تمامی تشکل‌های سیاسی ایران،   از حزب توده وجبهة ملی گرفته تا «دانشگاه» دست‌آموز سازمان سیا،   همگی در تقابل با دولت لائیک شاپور بختیار،   از توحش آخوند حمایت می‌کردند،  قابل انکار نیست!   برخلاف پروپاگاند ابله‌پسند گوبلز،   دروغ را از طریق «تکرار» نمی‌توان به «واقعیت» تبدیل کرد!   اگر این جنگ‌های زرگری هزاران سال دیگر هم ادامه یابد،   نمی‌تواند ماهیت «ضدلائیسیته» جبهة‌ملی،‌ حزب توده،   و شرکاء این تشکل‌ها را از راست تا چپ‌افراطی تغییر دهد.  

چرا راه دور برویم،  کافی است نیم نگاهی به سایت داس‌الله بیاندازیم که دولت تاراجگر میرحسین موسوی را به عنوان «درستکار» در بوق گذاشته و به لاشة متعفن آخوند منتظری دخیل بسته و می‌خواهد این جانور مزور و وحشی را به عنوان نماد وجدان و شرافت اخلاقی به مخاطب حقنه کند:

«[...] ما از دولت میرحسین موسوی که شاید پاکدست‌ترین دولت تاریخ ایران بود به کجا رسیده‌ایم[...] دلیل توقیف [روزان] انتشار عکس آیت‌الله منتظری[...] است[...] به این ترتیب، حکومت خود اعتراف می‌کند که حتی از زنده بودن نام آیت الله منتظری هم وحشت دارد. روحانی شریفی که [...] به دلیل ارتباط با آیت‌الله خمینی و فعالیت به نفع او [...] زندانی شاه بود[...]»
منبع:  پیک نت، ‌ مورخ 4 دیماه 1393

فواید «چرندنگاری» به شیوة پیک‌نت این است که نهایت امر مخاطب در ابهام قرار می‌گیرد و نمی‌تواند حرف «حساب» نویسنده را دریابد!   این خمینی بود که منتظری را برکنار کرد؛   حالا پیک‌نت به خمینی چسبیده تا منتظری را «به ارزش» بگذارد!    اولاً،  خمینی بی‌جا کرد که با شاه مخالفت کرد؛  به همچنین آخوند منتظری!  مگر این آخوندها نبودند که از کودتای 28 مرداد حمایت ‌کردند؟   در ثانی،   مگر خمینی جز جنایت و حماقت و کثافت در این مملکت چیزی به بار آورده که اینک پامنبری‌اش،  منتظری برای چپ‌نمایان «شریف» از آب در آمده؟  ولی اشتباه نکنیم،  این لات‌‌بازی‌ها را حزب‌توده به راه می‌اندازد تا تصویر ایران‌ستیز خود را بزک کند.   با مطالعة این سطور حتماً می‌باید به این نتیجة «درخشان» برسیم که اگر جانور وحشی‌ای به نام منتظری از خمینی حمایت کرده،   و «زندانی شاه» بوده،   یک «روحانی شریف» شمرده می‌شود!  در همین راستا،   توده‌ای‌‌ها و دیگر لات و لوت‌هائی  که «زندانی شاه» بودند نیز خیلی «شریف» و مامانی خواهند شد!  

همین منتظری که از سردمداران کودتای سایمون‌گس ـ  موسوی و کروبی ـ  حمایت می‌کرد،  دست در دست  میرحسین موسوی جلاد گذاشت تا بازگشت به دوران نورانی امام را محقق کند!  همان میرحسین موسوی که دولت‌اش زمینه‌ساز اقتصاد موازی و تجارت زیرزمینی بود،   برای حزب عوام فریب «توده» تبدیل شده به «پاک‌دست‌ترین دولت تاریخ ایران!»  داس‌الله گویا حیف‌ومیل وزیر نفت،  و همچنین «نرخ» وزیر صنایع این دولت پاکدست ـ  بهزاد نبوی ـ  جهت صدور مجوز تأسیس واحدهای صنعتی را فراموش کرده!   بله،  پیری است و هزار درد بی‌درمان!   و زمانیکه پیری با مزدوری در هم آمیزد،  رسوائی ببار می‌آید و کار به پوچ‌بافی و تناقض‌گوئی می‌کشد.  

تناقضی که آخوندپرستی را با ابراز نفرت از «انقلاب اسلامی» همراه می‌کند!   البته داس‌الله برای ابراز نفرت از کودتای 22 بهمن،   به فیس‌بوک «صدرالدین الهی» آویزان شده تا شرکت در مراسم تف سربالای جمعی ـ   عرصة تکرار ـ  را هم به ارزش بگذارد.  «مستر» الهی روایت می‌کنند که در یک مهمانی با جوانانی از طبقة‌ مرفه گفتگو کرده‌اند،   و در مهمانی دوم شاهد «تحول» اینان بوده‌اند.   البته تحول اجتناب‌ناپذیر است،  مهم مسیر تحول است؛  شکوفائی یا حماقت و تکرار!   

در کمال تأسف پرسوناژهای «دکتر» الهی در واقع انواع «مدرن» و مرفه پرسوناژهای شیعی‌مسلک را تداعی می‌کنند!   جوانانی که پول توجیبی‌شان را از پدر می‌گیرند،   در جایگاه قضاوت ارزشی نسبت به او می‌نشینند،  و چنان غرق توهم و خودبزرگ‌‌ بینی‌‌اند که ادعای «استقلال» هم می‌کنند!   اگر داس‌الله نمی‌داند،   ما نیک می‌دانیم که عربدة استقلال آخوند مزدور استعمار،   از فاضلاب آتلانتیسم برمی‌خیزد.  

خلاصه قصة عموصدرالدین،   حکایت حکومت زال‌ممد است که تحت قیمومت اقتصادی آتلانتیسم قرار دارد،  و از جنایات ارباب به شدت انتقاد می‌کند و عربدة استقلال سر می‌دهد!   باری حضرت «الهی» در میهمانی دوم با پرسوناژهای جوان‌ گپ می‌زند و چنین حکایت می‌فرمایند:          

«[...] ازآقای خاتمی چه خبر؟[...] خیلی دوستش داشتید.  پشیمان نیستید؟ -  نه،  باید تجربه می‌کردیم[...] باز هم تجربه می‌کنیم.  هنوز خیلی وقت داریم[...] ما عادت کرده‌ایم که آن چه را که می‌خواهیم به دست بیاوریم[...]»
منبع:  پیک نت، مورخ 3 دیماه سالجاری

آخیش!  چه بچه‌های خوبی!  آدم حظ می‌کنه!  «عادت» کردن هر چی بخوان داشته باشن!‌  یکوقت فکر نکنید که دکتر «الهی» در فیس‌بوک‌اش،  «روابط یک‌سویه» و آخوند را به ارزش می‌گذارد؛   به هیچ عنوان!   این جوانان نازنازی و فهمیده با فدائیان اسلام هیچ ارتباطی ندارند؛   «زبان» دکتر الهی هم آخوندی نیست و به هیچ عنوان حماقت را تشویق نمی‌کند:

«[...] می‌گفتید که مادر و پدرتان ریا می‌کنند؟[...] ما هنوز هم به نماز جمعه نمی‌رویم [...] می‌خواهیم آنطور که دلمان می‌خواهد زندگی کنیم،   نه آنطور که آن‌ها می‌خواهند[...]»
همان منبع

همانطور که بالاتر هم گفتیم،‌   وابستگی اقتصادی با «حق انتخاب» چندان هم‌سوئی نشان نمی‌دهد،   به ویژه وابستگی اقتصادی به خانواده!  ولی خوب می‌دانیم که در بساط شیخ‌وشاه «اقتصاد» مال خر است،   و هیچ اهمیتی ندارد.   در نتیجه،   دکتر الهی اظهارات «خرکی» پرسوناژهای جوان و تخیلی‌شان را «منطقی» رویت کرده‌اند:            

«[...] با هوشیاری و از روی حساب و کتاب حرف می‌زدند[...] همچنان بی‌پروا بودند[...].  مثل آدم‌هائی [...] که در خواب راه می‌روند.   اما از لب هره به داخل حیاط پرت نمی‌شوند [...] میل قهرمانی [...] در آن‌ها نبود [...] هنوز به رأی‌گیری،  به انتخابات،  به مشارکت اعتقاد داشتند[...]»
همان منبع

عموصدرالدین یادش رفت بگه،  «این جوانان هوشیار هنوز طرفدار کیانوری هستن!»  ولی در «هوشیاری» پرسوناژهای کذا که «در خواب راه می‌روند»،   همین بس که هنوز از مراسم «تف سربالای جمعی» و تأمین مشروعیت برای حکومت زال‌ممد رایش استقبال می‌کنند!   این «خواب رفتگان» هنوز قادر به درک این مطلب نیستند که شرکت در «انتخابات» یک حکومت فاشیست،   همچون شرکت یهودیان در «انتخابات» آلمان هیتلری است؛   با پای خود به مسلخ رفتن و تأمین مشروعیت برای دژخیم!  در واقع قلم صدرالدین الهی نگرش سطحی،‌   و به ویژه تمایل پرسوناژهای جوان به انسان‌ستیزی را به ارزش گذارده،‌   و به همین دلیل مطلب کذا به مذاق دکان مردمی ساواک خیلی شیرین آمده!   چه تفاوتی می‌کند که جوانان ایران در راه «انقلاب‌ شیخ» نابود ‌شوند،  یا در اردوگاه پناهندگان،  و یا در دامان گرم اعتیاد؟   مهم این است که جوان ایرانی نابود شود!   و در شرایط کنونی که آتلانتیسم مثل خر درگل افتاده و تمام سگ‌های دست‌آموزش ناچار شده‌اند دم خود را گاز بگیرند،   تنها راه نجات گویا به ارزش گذاشتن «رأی‌گیری و انتخابات و مشارکت» است،   ‌آنهم در یک حکومت مطلق‌گرا یا «مسجد ـ روسپی‌خانه» که فاقد قانون اساسی «حقوقی» است؛   مقام مسئول ندارد،  و «مسئولیت حقوقی» را به تل موهوم «مردم» در کوچه و خیابان واگذار کرده.   به عنوان مثال در مرداب «مسجدـ روسپی‌خانه»،   امنیت جامعه نه بر عهدة نیروی انتظامی که بر عهدة «مردم» است:

«[هاشمی رفسنجانی گفت] اگر بخش زیادی از جامعه بر اساس ایمان و عمل صالح حرکت کنند جامعه امن خواهد بود[...]»

منبع: ایسنا،  مورخ 4 دیماه سالجاری، کدخبر: 93100401588

به این ترتیب توله آخوندها ـ  نخبگان ـ  می‌توانند با خیال آسوده به حیف و میل اموال ملی مشغول باشند،   و از شرکت توتال رشوه بگیرند.  اما یکی دیگر از توله آخوندها،   علی خمینی،   به مردم تشر زده که ما اینهمه شعار مبارزه با فساد می‌دهیم،  مردم بیدار باشند و جلوی فساد را بگیرند؛   مقام رهبری در مبارزه با فساد پیشگام شده‌اند:

«[ علی‌ خمینی] افزود: بيش از ۳۵ سال از انقلاب گذشته [...]اين فسادها موجب ناراحتی مقام معظم رهبری شده[...] بايد اقدام کنيم.  البته ما توقع کارهای افراطی نداريم،  مردم بايد هوشمند باشند[...] بروکراسی‌های اداری [...] باعث اشاعة‌ فساد می‌شود[...] نظام جمهوری اسلامی امروز با قدرت پيش می‌رود[...] من و شما بايد به مسئوولين پاک افتخار کنيم[...] نخستين پرچم مقابله با فساد در کشور توسط مقام معظم رهبری برافراشته شده[...]»
منبع:  گویانیوز،  مورخ 30 آذرماه سالجاری 
   
می‌بینیم که در لجنزار مطلق‌گرایان،‌  مبارزه با فساد مالی،  نه بر عهدة دولت و قوه قضائیه، که بر عهدة «مردم» است؛   «رهبر» هم در این زمینه پیشگام شده‌اند!   مسلماً خامنه‌ای با تأکید بر «اینقدر کش ندهید» در مورد حیف و میل مهدی خاوری و شرکاء پیشگام مبارزه با فساد بوده!  ولی ترهات‌پراکنی تولة قبیلة خمینی همچون وراجی‌های اکبر رفسنجانی یک هدف مشخص دنبال می‌کند.   و آن اینکه مسئولیت دولت لوث شود؛   وزارت دادگستری هیچکاره باشد؛   و « مردم ایران» که در جنایات و تاراج حکومت هیچ نقشی ندارند،   تبدیل شوند به مسئول جنایات چند محفل مزدور آتلانتیسم.   در این راستا اشکال از «مردم» ایران است که «بیدار» نیستند و با فساد و ناامنی مبارزه نمی‌کنند!   در نتیجه،   «چارپائی بر او کتابی چند» که در تکرار چرندیات کتاب دعا «تخصص» دارد و در لجنزار مطلق‌گرایان نخبه و روشنفکر نام گرفته‌ وظیفه دارد «مردم» را بیدار کند،‌   تا نسبت به فساد مالی و سرنوشت هم‌نوعان‌شان بی‌تفاوت نباشند:

«این خطر هست که مردم ایران نسبت به فساد یا وضعیت همنوع خودشان بی‌تفاوت [...] شوند[...] باید تدبیری برای این موضوع اندیشید.  مقام نخست تذکر دادن و برانگیختن است[...] شاید مشکل جامعه ایرانی باشد که برای برانگیختن،  زبان تند به کار می‌برد،  شاید این سنت انبیا بنی‌اسرائیل هم هست[...]»
منبع: رادیوفردا،  مورخ 29 آذرماه سالجاری  

سطور فوق از جمله هذیانات «تقی رحمانی» است که در رادیوفردا بالای منبر رفته و نگران  ایرانیان شده!   یادآور شویم کشتزار مم‌تقی،  کنیزالاسلام محمدی است!  ایشان که از مخالفان سرسخت کنسرت و جامعة مختلط به شمار می‌روند،   وظیفه دارند ماتحت آخوند را صیقل دهند و این «عبادت» را به مصداق «نگا به دست ننه کن،  مثل ننه غربیله کن» از شیرین عبادی،‌   منتخب «محفل نوبل» آموخته.  محفلی که در کارنامة درخشان‌اش همکاری با آلمان نازی ـ  ضدیت با لائیستیه ـ  هنوز محفوظ است.   شاخک همین محفل بود که برای ممنوع شدن فیلم «مصاحبه» و عادی‌سازی سانسور حتی در ایالات‌متحد،   جنجال به راه انداخته بود،    ولی در این مسیر الهی شکست خورد.  در نتیجه دولت سوئد هم که برای جاخالی دادن در برابر نئونازی‌ها خیز برداشته بود و می‌خواست انتخابات زودهنگام برپا کند،   ناچار شد دکان‌اش را برچیند و به پرتاب یک کوکتل مولوتف به مسجد مسلمانان اکتفا نماید!            

باری پس از چند روز جنجال رسانه‌ای پیرامون فیلم «مصاحبه» و «تهاجم» فرضی هکرهای کره شمالی به «کمپانی سونی»،   وق‌وق‌ساهاب‌های آتلانتیسم به دلائلی نه چندان پنهان،   ناچار شدند بساط‌ تهاجم به کره‌شمالی را برچینند.   در نتیجه «اف.‌ بی‌.آی»  اعلام فرمود نمایش این فیلم در سینماهای ایالات متحد هیچ اشکالی ندارد!   هر چند جنگ زرگری رادیوفردا و کره شمالی همچنان ادامه دارد.  

چرا که این قماش «جنگ‌ها»،   بهترین ابزار الصاق برچسب،   شایعه‌پراکنی و تهاجم به حریم خصوصی افراد و ملت‌هاست.   به عبارت دیگر،‌  «جنگ زرگری» به وقوق‌ساهاب‌ها امکان می‌دهد در جایگاه برتر بنشینند و روابط یک‌سویه ـ تجاوز،  دروغ و تروریسم ـ  را در زمینه‌های اجتماعی،  فرهنگی و غیره «عادی‌سازی» کنند!

به عنوان نمونه،   همچنانکه در وبلاگ «سرزمین آبی فردوسی» هم گفتیم،   جنجال شیپورهای آتلانتیست پیرامون فیلم «مصاحبه» با هدف «شیطان‌سازی» از رهبر کره شمالی،  توجیه «سانسور» در ایالات متحد؛  و ارائه تصویر دلپذیر «مخالف سانسور» از باراک اوباما،  حامی تروریسم بهار عرب صورت پذیرفت.    ولی پروپاگاند کذا،   خوشبختانه شکست خورد و «عادی شدن سانسور» فعلاً منتفی است!  پس ماجرای کره شمالی و آمریکا را رها می‌کنیم و بازمی‌گردیم به تمرکز بوق‌های جمکران بر «فتنه و فساد مالی.»   

طی 5 سالی که از سناریوی آشوب‌سازی سفارت انگلستان به بهانة «انتخابات» می‌گذرد،   ملایان با کوفتن بر طبل واژة مبهم «فتنه»،   موفق شده‌اند در ارتباط آشوب‌های سال1388 با «واقعیات ملموس» گسست ایجاد کنند.   به این ترتیب نقش سفارت انگلستان در کودتای سبز،   ارتباط موسوی و کروبی با لندن،   و به ویژه هم‌سوئی علی خامنه‌ای و نیروهای انتظامی جمکران با سفارت‌خانه‌های غرب را در ابهام همین واژة «فتنه» فروانداخته‌اند!   به عبارت دیگر،   واژة کذا از مسئولان کودتای سبز ـ  کل حکومت زال‌ممد ـ  و اربابان غربی‌شان سلب مسئولیت کرده.   در کشورهای همسایة ایران،  عراق و ترکیه و پاکستان نیز شرایط چندان تعریفی ندارد،   ولی در جهموری آذربایجان «تحولات» امیدبخش است!

دولت آذربایجان ناچار شده یقة «رادیوآزادی» را بگیرد.   یادآور شویم رادیوآزادی یکی از بوق‌های «غیررسمی» ایالات متحد است که در اروپا به تبلیغات «ضدلائیسیته» و توجیه فاشیسم مشغول است.   و به همین دلیل به مصداق «به عکس نهند نام زنگی کافور»،   رادیوی کذا را «آزادی» نام نهاده‌اند.   و اینک به دلیل ناکامی آتلانتیسم،   جمهوری آذربایجان می‌باید در همان مسیر دولت اردوغان گام بردارد و دوستان قدیم را مورد تهاجم قرار دهد.     

جمهوری آذربایجان یکی از سرزمین‌های رویائی من است!  سرزمین آتش جاودان،  در ساحل خزر،  و  ... و زادگاه «الکساندر ایلی‌شوسکی»، از نویسندگان محبوب من و نویسندة رمان «پارسی.»       




۱۳۹۳ آذر ۳۰, یکشنبه

سرزمین آبی فردوسی!




ایران من!
«سرزمین آبی فردوسی»
با تندباد آه
با اشک‌های ابر
با لبخند خورشید
جام شراب در دست
به سوی تو می‌آیم
(ناهید رکسان) 

پروپاگاند رسانه‌های غرب پیرامون فیلم «مصاحبه»،  با هدف بازاریابی برای فیلم کذا،  و به ویژه ارائه تصویردلپذیر از «باراک اوباما»،   به عنوان «مدافع آزادی بیان» به راه افتاده!   بله،   آتلانتیسم  به این توهم دچار شده که مدافع «آزادی بیان» است،   و از آنجا که جهانیان «وظیفه» دارند توهمات و باورهای برتری‌طلبان را به عنوان «واقعیت» بپذیرند و به آن «احترام»  بگذارند،   ابتدا دستگاه شیطان‌سازی به کار افتاد و بلافاصله «اف. بی. آی» انگشت اتهام را به سوی کره شمالی گرفت!   سپس رئیس‌جمهور ایالات متحد بالای منبر رفت و تمام وق‌وق‌ساهاب‌های «ناتو» به طبل زدن برای کاخ سفید مشغول شدند،   تا همه بدانند و آگاه باشند که «باراک اوباما» با سانسور و دیکتاتوری مخالف است:

«[...]آقای اوباما روز جمعه [...]‌ در نشستی خبری با اشاره به [...] تصمیم مدیران شرکت سونی [انصراف از پخش فیلم مصاحبه] گفت:  «ای کاش آن‌ها اول با من صحبت کرده بودند... جامعه ما نمی‌تواند به گونه‌ای باشد که دیکتاتوری یک کشوری بتواند سانسور را تحمیل کند [...]»
منبع:  رادیوفردا،  ‌مورخ 19 دسامبر2014  

با در نظر گرفتن حمایت کاخ‌سفید از اسلامگرائی و لات‌بازی در جهان سوم،   گویا «جامعة» مورد نظر ریاست جمهوری آمریکا،   با تحمیل سانسور بر دیگر جوامع مشکلی ندارد!  به عبارت دیگر جامعة‌ آمریکا «برتر» از دیگر جوامع است!   باری،   مخالفت رسانه‌ای باراک اوباما با دیکتاتوری و سانسور آنزمان خنده‌دارتر می‌شود که در همین مقطع استقبال بی‌قید و شرط «امام حسین» اوباما را از دو اهرم سرکوب ـ  اسلام سیاسی و شایعه‌پراکنی ـ  مد نظر قرار دهیم!   پشتیبانی کاخ سفید و متحدان اروپائی‌اش از تروریسم بهارعرب،   و به ویژه جنجال آتلانتیست‌ها پیرامون سقوط هواپیمای «مالزیاایرلاینز» را که فراموش نکرده‌ایم!   حال این پرسش مطرح می‌شود که چگونه می‌توان ادعای پوچ باراک اوباما ـ  مخالفت با دیکتاتوری و سانسور ـ  را پذیرفت؟!   مگر مدافعان دروغگوئی و تروریسم می‌توانند با سانسور و «آزادی بیان» کنار بیایند؟!  مسلماً در عرصة واقعیت چنین امکانی وجود ندارد.   

ولی اشتباه نکنیم،   «پاترنوس» در توهمات‌اش دست‌وپا می‌زند؛  با واقعیت بیگانه است و دقیقاً به همین دلیل نیز شعار پوچ بر زبان می‌راند؛  دیگران را «نصیحت» می‌کند؛  نفرت می‌فروشد، تا از این مفر گله‌سازی کند.   حکومت «نه شرقی،  نه غربی» جمکران نیز در همین مسیر حماقت و توحش گام برمی‌دارد.  حکومتی که به ویژه روزهای جمعه هارتر و وحشی‌تر می‌شود و بیش از روزهای دیگر دروغ می‌‌بافد:  

«[...] خطیب جمعه تهران افزود: آمریکا دشمن شماره یک [...]‌ ماست [...] می‌کوشد به عزت ما آسیب برساند[...]»
منبع: ایریب،  ‌مورخ 19 دسامبر 2014  

عربدة خطیب مفلوک جمعه برای این است که همه بدانند و فراموش نکنند که «آمریکا دشمن ملاست!»  اما زهی خیال باطل که در عرصة واقعیت به ویژه در زمینه اقتصاد،  خلاف این امر به اثبات رسیده.  و جالب اینجاست که ذخائر ارزی حکومت ملایان به بانک‌های «دشمن» سپرده می‌شود و «نخبگان» این حکومت و قوم و قبیله‌شان به ویژه در آمریکا و بریتانیا وکانادا و استرالیا ـ  بلاد دشمن ـ  لنگر می‌اندازند!  جالب‌تر اینکه فدائیان اسلام ساکن فرنگ نیز تلاش می‌کنند حکومت دست‌نشاندة اسلامی را «پیرو روسیه» معرفی کنند و از این طریق نانی برای «مصدق‌السلطنه» و فاشیست‌های جبهه‌ملی به تنور بچسبانند:

«[...] اگر غرب توانست خمينی را بر انقلاب ايران تحميل کند،   و اگر شرق توانست به تدريج مسير انقلاب ايران را به سود خود تغيير دهد[...] تنها وجود فعال يک نيروی سوم [...] می‌تواند ...»
منبع:  اطلاعات‌نت،  مورخ 19 دسامبر2014    

سال‌های سال از فروپاشی اتحادشوروی می‌گذرد،  ولی همانطور که می‌بینیم هنوز در توهمات پیروان مصدق‌السلطنه،   ارتباط ایران با همسایه شمالی «مکروه» است،  ‌چرا؟  چون فدائیان اسلام همچنان به شعار «نه شرقی،  نه غربی» ساختة آلمان نازی و اصل و اساس کودتای سوم اسفند،  یعنی ستیز با لائیسیته وفادار مانده‌اند،  و به همین دلیل تلاش می‌کنند ارتباط منطقی و مادی سیاست و اقتصاد را نفی کنند:

«[...] تمام برنامه‌ريزی‌های شرق و غرب ناظر بر سودجوئی [...] است.  اينجا است که نظريه‌ای که در دوران حکومت دکتر مصدق [...] مطرح شد و نيروی سوم نام گرفت ديگرباره در افق روزگار ما ظاهر می‌شود[...]»
همان منبع

هر چند،‌  بررسی سطور فوق موضوع وبلاگ ما نیست،‌  ولی همینجا بگوئیم،   این «نیروی سوم» موهوم که یک‌پا در مسجد و امام‌پرستی گذارده و پای دیگرش در بازارچه‌های تهران گیر افتاده،  فقط می‌تواند در افق کسانی «ظاهر» شود که مدعی سکولاریسم هستند.   چرا که،  در سیاست واقعی،  هر تشکلی که بر «نفی» تکیه کند،  «انسان‌ستیز» و ضددمکراتیک خواهد بود،   و «نیروی سوم» مذکور هم که بر نفی شرق و غرب پای می‌فشارد،  از این قاعده مستثنی نیست.    ولی در واقعیت،   ارتباط ایران با غرب و به ویژه با آنچه در زبان الکن فدائیان اسلام «شرق» خوانده می‌شود،    الزاماً می‌باید حفظ شود.   دلیل هم اینکه،  از منظر تاریخی «نفی» کودکستانی شرق و غرب،   ملت ایران را به سپربلای آتلانتیسم در برابر مسکو تبدیل کرده،   آنهم در شرایطی که ایران همسایه روسیه است،  و برخلاف کشور کوبا،  همجوار آمریکا نیست!  

حال که به کوبا رسیدیم،   بدنیست به واکنش بوق‌های «نه شرقی، نه غربی» جمکران به «خبر» عادی شدن روابط ایالات متحد و کوبا نیز نیم‌نگاهی بیاندازیم.  چرا که این «خبر» زبان حکومت زال‌ممد را چند روز بند آورده بود!

در تاریخ 17 دسامبر سالجاری،  و در آستانة نشست مطبوعاتی ولادیمیر پوتین ـ  18 دسامبر 2014 ـ  خبر عادی شدن روابط ایالات متحد و کوبا در سراسر جهان انتشار یافت.   و همة پامنبری‌های ایالات متحد در بروکسل‌ستان از ابتکار «ارباب» با ذوق و شوق استقبال کردند. ولی حکومت‌های «مسجد ـ روسپی‌خانه»،  و به ویژه حکومت زال‌ممد مفلوک چند روز «لال‌مونی» گرفت تا اینکه سرانجام کنیزالاسلام افخم دهان‌اش را بازکرد و از ارباب عاجزانه تقاضا نمود تا این سیاست را «ادامه» دهد، ‌ تو گوئی ارباب منتظر اجازة کنیزالاسلام و «آقا» نشسته بود:

«[...]مرضيه افخم،  سخنگوی وزارت امور خارجه [حکومت اسلامی] روز شنبه ۲۹ آذرماه ضمن استقبال از بهبود روابط کوبا و آمريکا [اعلام داشت] تداوم چنين سياستی می‌تواند نتايج مفيدی در عرصة بين‌المللی در پی داشته باشد [...]»
منبع:  رادیوفردا،  مورخ 19 دسامبر 2014

اعتقاد عوام بر این بود که «مرده نمی‌گوزه!»  ولی می‌بینیم که در جمکران چنین نیست!  باری    اگر می‌گوئیم وزارت امور خارجه جمکران از عادی شدن روابط ارباب با حکومت «کافر و نجس و ملحد» کوبا،   زبان‌اش بند آمده بود،  به این دلیل است که مواضع واشنگتن در حال نزدیک شدن به پان‌آمریکانیسم جناح راست آمریکاست،  و این تغییر موضع نهایت امر به عقب‌نشینی کاخ‌سفید از مواضع سنتی و «انگلیسی‌پرست» حزب دمکرات منجر خواهد شد. حزبی که در کارنامة درخشان‌اش جز عوام‌پرستی،   چپ‌ستیزی و خلاصه نبرد با لائیسیته،  یا بهتر بگوئیم حمایت از فاشیسم هیچ نمی‌بینیم.   و با توجه به ماهیت فاشیستی حکومت زال‌ممد،  ‌ ما هم اگر جای مرضیه افخم بودیم زبان‌مان بند آمده بود!   بخصوص که انگلستان برای ساختن «عروسک‌ اسلامی» از کنیزالاسلام‌های جمکران الهام گرفته،  تا اینان را به الگوی «جهان اسلام» تبدیل کند.   ولی اینک که حاکمیت آمریکا از انگلستان فاصله می‌گیرد،‌  معلوم نیست تکلیف «رضوانه»،   طراح عروسک وحشتناک اسلامی و «آزاد» زنان زال‌ممد چه خواهد شد!    

      
 
از مطلب دور افتادیم بازگردیم به کوبا و «خبر خوش» روز 17 دسامبر.   یادآور شویم در کشور کوبا،  بهداشت،  آموزش و مسکن برای همه،  و «بدون استثناء» مد نظر است و پدیدة «کودکان خیابانی» خوشبختانه هنوز در اینکشور به منصة ظهور نرسیده.   به عبارت دیگر،  کشور کوبا برخلاف حکومت‌های «مسجد ـ روسپی‌خانه»،  و تولیدات «سیاستی ـ عقیدتی» سازمان سیا هنوز به «شرکت سهامی» بزن‌ودررو تبدیل نشده!   و شاید به همین دلیل نیز ترهات‌پراکنی قلم‌زن روزنامة «اعتماد» به مذاق بی‌بی‌سی اینهمه شیرین آمده:

«[...] حالا که جهان دوباره در آستانه قطبی شدن است،  شاخ هیولای کمونیسم دست دوستی خود را به سوی دشمن تاریخی دراز کرده است[...]»
منبع:  بی‌بی‌سی،  مورخ 17 دسامبر2014   

تا آنجا که ما می‌دانیم «شاخ هیولای کمونیسم» نمی‌تواند «دست» داشته باشد؛‌  کمونیسم هیولا نیست!   ولی اطمینان داریم که فرشتة سرمایه‌سالاری غرب به هزاران هزار «دست معجزه‌آفرین» مجهز است،  و قلم‌زن «اعتماد» یکی از میلیون‌ها انگشت این دست‌های متجاوز است.  و یکی از همین دست‌ها چنان دستپاچه شده که در سایت بی‌بی‌سی محمد مصدق را تلویحاً طرفدار شرق معرفی کرده و می‌نویسد،  آمریکا بر علیه مصدق کودتا کرد تا ایران را تحت سلطة غرب قرار دهد:

«[...] مطابق اسناد منتشرشده هدف عملیات آژاکس [...] جایگزینی دولت مصدق با دولتی بود که ایران را با سیاست‌های مورد تأیید غرب اداره کند[...]»
منبع:  بی‌بی‌سی،  مورخ 19 دسامبر2014 
         
آنچه این بنگاه خبرسازی «جانبدار»  القاء می‌کند این است که گویا سیاست دولت مصدق مورد تأئید غرب نبوده!  می‌بینیم که با چه ترفند و پدرسوختگی‌ای برای نوکران‌شان بازاریابی می‌کنند.  و در دنبالة این تبلیغات ابله فریب،  قلم‌فرسائی هواداران مصدق در باب «نیروی سوم» و «نه شرقی،  نه غربی» و منافع ملی و غیره مخاطب را مبهوت و سردرگم می‌کند که این مصدق چه «اعجوبه‌ای» بوده؛   نوعی «امام» خمینی پیش از موعد!   ولی مسائل اقتصادی به کنار،  اگر به یاد آوریم که «تفکیک جنسیتی» در دبستان‌های ایران،   یکی از برنامه‌‌های دولت همین مصدق «مستقل» بوده،  بسیاری از ابهامات‌مان برطرف  می‌شود و به صراحت می‌بینیم که دولت مصدق در واقع افتخار پادوئی برای محفل اسطوره‌پرستان را داشته و در عمل هیچ تضادی بین این دولت و سیاست‌های غرب در ایران دیده نمی‌شود.

عملیات آژاکس همچنانکه پیشتر هم گفتیم از منظر سیاسی با هدف سلب مشروعی‌ات از پهلوی دوم و فراهم آوردن زمینة حکومت شیخ بجای شاه سازمان یافت،  و مانند کودتای 22 بهمن 1357،    از موافقت ضمنی حاکمیت اتحاد شوروی نیز برخوردار بود.  سیاست مسکو در قبال ایران زمانی تغییر کرد که سلطنت آخوندهای «بلشویک» و مسکویت نفس‌های آخر را می‌کشید و ... و پس از چندین و چند سال گزارش‌هائی در مورد عملیات تخریبی اینان انتشار یافت که یک نمونه از آن‌ را در وبلاگ «پاپ و پاپ‌ستان» نقل کرده‌ایم.   حال می‌پردازیم به برخورد «انقلابیون» بلشویک با عرصة ادبیات و تشابه آن با نگرش ابلهانة جمکرانیان چپ‌نما و چماقدار!

بله دچار توهم نشویم،    در عرصة هنر،  «انقلابیون» جمکران میمون‌وار به تقلید از بلشویک‌ها نشسته‌اند.   ویژگی نگرش بلشویک‌ها این است که بخش تخیلی ـ  سوبژکتیف ـ  آفرینش هنری را «ارزشی» می‌خواهند.   به‌ این ترتیب که اگر اثر هنری با ارزش‌های به اصطلاح «والا» و انقلابی اینان هم‌خوانی نمی‌داشت،  هنرمند را به ضدیت با انقلاب متهم می‌کردند.   به ویژه اگر هنرمند مانند «آناآخماتووا» به طبقة اجتماعی «شیاطین» تعلق داشت نه تنها آثار که موجودیت‌اش نیز انقلاب را تهدید می‌کرد!

«آنا آخماتووا»،   پس از انقلاب اکتبر،   نفرت حکومت را برانگیخت.   به سه دلیل «شکمی ـ ارزشی!»    نخست اینکه همسر وی توسط انقلابیون تیرباران شده بود.   دیگر آنکه آخماتووا به طبقة اشراف سابق تعلق داشت و آثارش نیز با جریانات ایدئولوژیک حکومت هم‌خوانی نشان نمی‌داد.   در نتیجه منتقدان ادبی بلشویسم آثار او را خطری برای انقلاب به شمار می‌آوردند:   

«[...] منتقدان [...]بارها درخصوص خطر بالقوه‌ای که در اشعار وی مستتر بود،  به حکومت هشدار داده بودند [...] پس از انتشار شعری با عنوان زن لوط [...] یکی از منتقدان به نام لیلویچ چنین می‌نویسد:  آیا می‌توان مدرکی روشن‌تر و دلیلی واضح‌تر از این شعر برای اثبات ضدانقلاب بودن آخماتووا ارائه نمود؟[...]»
منبع:  محمود رضائی،  «آنا آخماتووا، بانوی رنج و عشق»،  سایت ایراس،   مورخ 5 تیرماه 1392

آنچه آخوندهای بلشویک «خطر بالقوه» در شعر آخماتووا می‌خواندند در واقع «فردی‌ات» و زنانگی وی بود که خارج از ارزش‌های حاکم قرار می‌گرفت.   واکنش حکومت ملایان به آثار صادق هدایت و به ویژه سروده‌های فروغ فرخزاد را که فراموش نکرده‌ایم؛   نگرش فردی،   به ویژه در قالب «تخیل» تهدیدی است جدی برای گله‌پرستان!   دلیل هم روشن است؛‌   «پوپولیسم اسلامی» در مقام عرصة نفی و تخریب،  یا همان تأئید «آزادی بیان آخوند» در هر حال با آزادی بیان انسان  ـ لائیسیته ـ  در تضاد آشکار قرار می‌گیرد.   و در کمال تأسف «نیروی سوم» مطلوب ایرانی‌نماها نیز از عرصة نفی و تخریب فراتر نمی‌رود.   استدلال «نیروی‌سومی‌ها» این است که اکثریت ایرانیان از حکومت اسلامی نفرت دارند و این حکومت در مسیر سیاست مسکو قرار گرفته!   اشکال اینجاست که منطقاً حکومت اسلامی نمی‌تواند در مسیر سیاست مسکو باشد،   چرا که دارائی‌های‌اش را به صورت دربست در اختیار بانک‌های غرب گذارده.  پس «نیروی سومی‌ها» تحلیل‌شان را با دروغ شروع می‌کنند.   

فرض محال که محال نیست؛   فرض کنیم ملایان جمکران شیفتة مسکو باشند.   در اینصورت باز هم برای گام برداشتن در مسیر دلخواه‌شان «اختیار» ندارند،  چرا که اقتصاد دولت آخوندها به آتلانتیسم وابسته است.   حکومت اسلامی ایران تحت قیمومت غرب قرار دارد و دقیقاً به همین دلیل دیانت و سیاست‌اش یکی شده و منافع آخوند را بجای منافع ملی ایرانیان نشانده:

«[...] در بودجه سال 94 تصویب شده که آب و برق و گاز حسینیه‌ها،   تکایا و اماکن مذهبی رایگان است.   چیز تازه‌ای هم نیست،   تقریبا در همه لوایح بودجه چنین چیزی پیش‌بینی شده بود[...]»
منبع:  بی‌بی‌سی،  مورخ 20 دسامبر 2014

این دست و دل‌بازی‌ها در شرایطی صورت می‌گیرد که تورهای شب یلدا به دلیل تقارن‌شان با ایام روضه و زوزة «امت اسلام» ممنوع شده:

«[...] برگزاری هر نوع تور شب یلدا [...] به دلیل همزمانی این شب با وفات پیامبر اسلام و دو امام ششم و هشتم شیعیان در سال جاری ممنوع[...]»
منبع‌:رادیوفردا، مورخ 27 آذرماه سالجاری
  
ولی وحشیگری حکومت زال‌ممد به این مختصر محدود نمی‌شود! آخوندهای آفتابه ‌به‌دست و نعلین‌پوش که پیراهن زنانه بر تن دارند،‌  در مورد شب یلدا هم برای ملت ایران تعیین‌تکلیف می‌کنند:

«[...]آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی [...] از مردم خواسته‌است تا از برگزاری جشن در این شب خودداری کنند[...]»
منبع: رادیوفردا،  ‌مورخ 20 دسامبر2014 

حکایت گوز قاطر در جشن عروسی پسر پادشاه است.   خلاصه بگوئیم حضرات گویا فراموش کرده‌اند که هزاران هزارسال پیش از قوادی ابراهیم خلیل‌الله در سرزمین فراعنه،   اقوام ایرانی جشن میلاد خورشید بر پا می‌کرده‌اند.
    
«سرزمین آبی فردوسی» برگرفته از سرودة «سرگئی الکساندروویچ یسنین.»