وبلاگ‌های ناهید رکسان و سعید سامان در کلمه‌ئو

۱۴۰۲ آذر ۳۰, پنجشنبه

شبِ اورمزد!

 

 

شب اورمزد آمد از ماه دی،

ز گفتن بیاسای و بردار می‌

(شاهنامۀ فردوسی)

 

همانطور که انتظار می‌رفت در آستانة جشن‌های شب یلدا،   شیپورهای فارسی‌زبان آنگلوساکسون،  هم‌صدا با لات و آخوند یا بهتر بگوئیم «شیعی‌های هولیوود» نسبت به برگزاری این جشن‌ها هشدار داده‌اند:

 

«[...] کاربران شبکه‌های اجتماعی با انتشار تصاویر کشته‌ها و بازداشتی‌های اعتراضات نوشته‌اند که عقیده‌ای به برگزاری مراسم شب یلدا ندارند [...] امسال مراسم یلدا با ایام عزاداری فاطمیه همزمان شده [...] و ...»

منبع: توئیترهای بی‌بی‌سی،  مورخ 20 و 21 دسامبر سالجاری

 

جای تعجب نیست!  ‌ بی‌بی‌سی به عنوان سخنگوی استعمار بریتانیا وظیفه دارد دامنۀ حماقت و توحش و ابتذال را هر چه بیشتر گسترش دهد و در این عرصۀ الهی،   چه ابزاری بهتر از شیعی‌جماعت که تحول اجتماعی‌اش در قرن هفتم میلادی،  و در رسم و رسوم بادیه‌نشینان متجاوز مسلمان متوقف  شده،   و هرگز به ذهن منجمد‌اش خطور نخواهد کرد که برای گرامیداشت یاد عزیزان از دست رفته می‌توان جشن بر پا کرد،   فرودستان را در این جشن سهیم نمود و «آخوندبازی» را به زباله‌دان تاریخ سپرد! 

 

ایران به روزگارِ تجدّد چه داشت کم

گر لوثِ شیخِ مفتخور و روضه‌خوان نبود؟

(عارف قزوینی)

 

به گواهی تاریخ معاصر کشورمان،   به ویژه پس از قلع‌وقمع سرداران مشروطه،‌  همین بساط آخوندبازی است که ملت ایران را به افلاس انداخته و دکان استعمار را رونق بخشیده.   محفل نفرت‌فروش «شیخ‌وشاه» نیز از قضای روزگار موجودیت‌اش در گرو همین سیاست ایران‌ستیز و اسلام‌نواز است.   و این روزها که اربابان اسرائیلی و آنگلوساکسون‌اش به افلاس افتاده‌اند مسلماً برای محفل «شیخ‌وشاه» و اربابان سنتی‌اش روزهای تلخ و غم‌انگیزی است.  از اینرو همگی ـ  از چپ‌نما تا راست‌افراطی و گویا «آریائی‌تبار» ـ  دست در دست حکومت مرگ‌پرست ملایان،  به اجماع رسیده‌اند،   همه به این امید که جشن اقوام ایرانی به حاشیه رانده شود.  روند تحریم جشن هم  شناخته شده است.

 

ابتدا «جشن» را با شادی و خوشحالی و «رضایت از وضع موجود» در ترادف قرار می‌دهند! سپس با تکیه بر پیامد‌ وحشیگری‌های صاحب قلادة آمریکائی‌‌شان در ایران،  ‌ به این نتیجۀ «شکمی» می‌رسند که،  «با این اوضاع اسف‌بار چه جائی برای جشن و شادی باقی مانده؟!»

 

یادآور شویم، ‌ جشن اجرای یک مجموعه مراسم است که در عرصة غیررسمی،  در خانواده و یا در جامعه،   و در عرصۀ رسمی،  توسط دولت و نهادهای دولتی اجرا می‌شود.   ولی به دلیل استقرار حکومت توحش ملایان در کشورمان،   جشن‌های ایرانی در ردة منهیات چماقداران و چپ‌نمایان قرار گرفته.  برای چماقدار،  این جشن‌ها «باطل»،   و برای چپ‌نما «بورژوائی» و پوسیده و کهنه است!   ‌چرا که این نوع مراسم،  نه با دین و مقدسات و خرافات و تعلقات و تعصبات و سکس‌‌ایسم چماقدار هم‌سوئی نشان می‌دهد،   نه می‌تواند «سنگر متعفن» چپ‌نمائی و حزب‌پرستی و هواداری از استبداد به اصطلاح «کارگری» را رونق بخشد.  در نتیجه فدائیان  «سنگ قبر شاملو»،‌  و سرسپردگان مکتب والای پدوفیلی و تفکیک جنسیتی و تعدد زوجات،  از شیعی و نوشیعی دست‌دردست‌ هم سر در آخور گله‌پروری و جمع‌پرستی و شیطان‌سازی گذارده‌اند،   همه به این امید که سلطۀ استعمار را بر ملت ایران تداوم بخشند،‌  و سفرة اربابان‌شان رنگین‌تر شود.

 

ولی کیست که نداند منبع ایجاد ترادف میان فعالیت هنری و «خوشحالی و شادی و رضایت از وضع موجود»،  همان فاضلاب آنگلوساکسون‌هاست.   و کیست که نداند جشن‌های اقوام ایرانی،   با سیاست‌های بین‌الملل گورستان‌پرستان در تضاد قرار می‌گیرد؛  سدی است نفوذناپذیر در برابر اجرائی شدن طرح استعماری «جهان اسلام»،   یا بهتر بگوئیم «اتحاد جماهیر نوکری!»

 

 


۱۴۰۲ آذر ۲۶, یکشنبه

نوبل خفاشـکان!

 

 

وبلاگ امروز را به معرکۀ بیخ‌دیواری محفل نوبل در اسلو،   و مجموعه «مصاحبه‌های» پرویز ثابتی با شبکۀ «من و تو» و واکنش‌ها به آن اختصاص می‌دهیم.   البته در «کلاغ کمونیست» ـ  وبلاگ سعید سامان ـ  «پنج پرده» ثابتی مورد نقد و بررسی قرار گرفته،   ولی از آنجا که مصاحبۀ کذا و واکنش قرن هفتمی‌ها به آن باعث انبساط خاطر ملوکانۀ ما شد،  اهالی مرز پرگهر را در این انبساط خاطر «شریک» خواهیم کرد!

 

همانطور که می‌دانیم باباپرویز ثابتی سال‌ها همه‌کارۀ ساواک آریامهر بودند و ساواک آریامهر هم،  همانطور که می‌دانیم و هرگز نمی‌گفتند و نمی‌گویند،  همچون ساواک ملایان،‌  تحت نظارت سازمان سیا فعالیت می‌کرد.   به عبارت دیگر،   وظیفه‌اش به آخوندنوازی و سرکوب سازمان‌یافته در عرصۀ فرهنگی،  هنری،  علمی،  و ... و خصوصاً سرکوب اجتماعی محدود می‌شد.  خلاصه بگوئیم همانطور که در مقایسه با خمینی،   دستگاه پهلوی دوم «لایت» می‌نماید،   در مقایسه با ساواک ملایان نیز،  ساواک آریامهر «لایت» بود!   دلیل هم اینکه در دوران پهلوی دوم،   سازمان سیا در ایران حضور رسمی داشت و روابط حکومت ایران با آمریکا و اسرائیل «زیرجلکی» نبود؛   آمریکائی‌ها در واقع رعایت «پرستیژ» خودشان را می‌کردند!  ولی در همین دوران،  دستگاه «شهید»کندی به صورت زیرجلکی روح‌الله خمینی را صیغه کرد،  و همزمان با نسخه‌برداری از برنامه‌های انقلابی دولت کوبا،  سناریوی «انقلاب سفید» را نیز به اعلیحضرت «وحی» نمود!

 

هدف اصلی انقلاب سفید که در پوشش ابله‌فریب «لغو روابط ارباب ـ رعیتی» به عوام حقنه شد،  تبدیل روستائیان ایران به حاشیه‌نشین شهرها و از میان بردن مراکز تصمیم‌گیری «مستقل از دربار» در سراسر کشور بود!   باری،  در نتیجۀ این طرح «انقلابی» استبداد سیاسی،  اقتصادی و فرهنگی هر چه بیشتر «توسعه» یافت،  و از سوی دیگر کشور ایران از مقام صادرکنندة گندم،  به جایگاهی سقوط کرد که ناچار بود «آرد» را در برابر اهداء نفت «وارد» نماید؛‌   برنج آمریکائی را با «یارانة» دولتی وارد ‌کند،  و شالیکاران ایرانی را ورشکست نماید و ... همانطور که شاهدیم این مسیر استعماری اینک شتاب بیشتری هم گرفته.   به عنوان نمونه در شرایطی که برنج ایرانی روی دست شالیکاران مانده،  حکومت مأبون‌سالاری شیعی بجای خرید برنج داخلی و کمک به تولیدکنندۀ ایرانی،   برای واردات دو میلیون تن برنج  با ارز «نیمائی» مجوز صادر کرده است:

 

«نمایندۀ‌ رشت در مجلس [...] می‌گوید واردات دو میلیون تن برنج با «ارز نیمایی» کسب‌وکار تمام کشاورزان شمال کشور را نابود کرده است.»

منبع:  رادیوفردا،  مورخ 11 دسامبر سالجاری

 

البته این فقط یک نمونه از تاراج و تخریب ملت ایران و اقتصاد کشور است.   و تداومی است منطقی بر طرح‌های سرشار از نبوغ «مافیای ایرلند» در ینگه‌دنیا یا نسخۀ «انقلاب سفید» اعلیحضرت.   نمونۀ دیگر واردات گوشت یخزده برای نابودی دامداران ایران بود،   که خوشبختانه از صدقۀ سر «ولی‌امر» مسلمین دیگر به یک روند رایج تبدیل شده است.   اگر پیش از سلطنت کندی،  گوشت یخ‌زده در ازای صادرات نفت به ایران وارد نمی‌شد،   پس از «انقلاب سفید» خوردن گوشت،  خود بخشی از نماد «رفاه جامعة ایران» شده بود!   با این وجود یادآور شویم که بر خلاف ادعاهای خررنگ‌کن نهضت آزادی و برخی اعضای جبهۀ ملی و اصولاً «ملی ـ.‌ مذهبی‌» جماعت،   مخالفت این تشکل‌ها،  خصوصاً تروریست‌های نهضت آزادی با «انقلاب سفید» به هیچ عنوان اشرافی بر ابعاد اقتصادی و پایه‌ای این برنامۀ استعماری نداشت.   اگر به بیانیۀ‌ تشکل تروریست نهضت آزادی بنگریم به صراحت می‌ببینیم که عربده‌جوئی‌های شیخ مهدی بازرگان و هم‌محفلی‌های‌اش به «حق رأی زنان» مربوط می‌شده است:

 

«[...]خیلی  مضحک است که بخواهند به خانم ها حق رأی انتخاب نمایندگان ایالتی و ولایتی و بعد مجلس شورای ملی را بدهند.»

منبع:  ایرج پزشک‌زاد،  «مروری در واقعۀ 15 خرداد 1342»،  شرکت کتاب،  بهار  2008  چاپ سوم، ص.13‌. 

 

همانطورکه می‌بینیم مهدی بازرگان،   از دوران سلطة مافیای ایرلند برکاخ سفید برای خمینی پامنبری می‌خواند و از خود تصویر «مخالف شاه» ارائه می‌داد.   بعد هم زمانیکه «نخست وزیر انقلاب» شده بود،  دست‌دردست بنی‌صدر و یزدی و دیگر عملۀ «شورای انقلاب»،   تهاجم اوباش به تظاهرات 8 مارس 1979 و سرکوب وحشیانۀ زنان در مرکز تهران را زیر سبیل‌اش در کرد،   و سفیر یانکی‌ها هم در ایران خفقان گرفت!   باری،   شیخ مهدی پس از برگزاری شبه‌رفراندوم و تحمیل «ضدجمهور» اسلامی به ملت ایران،   دیگر با «حق رأی زنان» هیچ مخالفتی نداشت؛   با این قماش حکومت دیگر زنی باقی نمانده بود؛  کنیزالاسلام‌ها جانشین زنان شده بودند و به بردگی و ذلت و حقارت خود افتخار هم می‌کردند.  کافی است نیم نگاهی به تیز و آروغ مکرر زهرا خانوم،   کشتزار میرحسین موسوی در ستایش نماد بردگی زن بیاندازیم.   همین زهرا خانوم را می‌گوئیم که پس از قتل مهسا امینی،   خود را عین سگ‌لاس به جنبش «زن،  زندگی، آزادی» می‌مالد و می‌خواهد سابقة‌ درخشانش را در سرکوب زنان ایران با این لات‌بازی‌ها ماستمالی کند!        

 

باری نابودی فئودال‌ها  ـ  زمین‌داران بزرگ ـ  و مرگ کشاورزی سنتی ایران،   نتیجة مستقیم اصلاحات ارضی بود.  و به همین دلیل ترور کندی،   بعضی‌‌ها را در ایران چنان در ماتم فرو برد که شعارسرایان ساواک برای تسکین مافیای ایرلند،   تصنیفی هم در رثای رئیس‌جمهور «شهید» سر هم کرده بودند:

 

خداوندا چه می‌شد

کندی زنده می‌شد

کندی مهربان بود

عزیز کودکان بود!

 

می‌دانیم که شیعی‌جماعت با ابراز ارادت و اخلاص به علی و حسن و حسین و ... و خلاصه تقدس بخشیدن به امامت و قبیلۀ نبوت که ملت ایران را قتل‌عام و چپاول می‌کردند،   شیفتگی‌اش را به تاراج‌گر و جنایتکار به اثبات رسانده.   از اینرو عادت کرده،  به محض روبرو شدن با هر تحول فلسفی و فرهنگی و علمی،  یک گام به عقب جهیده و در گذشته‌ای موهوم «پناه» گیرد.  به عنوان نمونه،  این گلۀ شیفتگان علی و حسین،   در مصاف با «مدرنیته و انسان‌محوری»،  یک مذهب خردرچمن دیگر که آن را «نوشیعی‌گری» می‌نامیم از لیفۀ تنبان آخوند استخراج کرده،   تلاش فراوان به خرج دادند تا آن را با توحش و تحجر «دین‌مبین» و بساط حسین در کربلا ـ ‌ ستایش مرگ و شکست ـ ‌ هماهنگ کنند!   شیعی‌جماعت با توسل به این شیوه‌ها می‌خواهد اطمینان حاصل ‌کند که «خداوند خونخوار ابراهیم» در لندن و واشنگتن از او راضی و خوشنود و حتی بهنود است!  چرا که در ازای هر پس‌روی  ـ‌ جنایت و تخریب و تحریف ـ   به ضخامت بندنافی می‌افزاید که او را به قبائل بادیه‌نشین صحرای عربستان در قرن هفتم میلادی و استعمار آنگلوساکسون‌ها متصل می‌کند.  حال می‌توان به دلائل نفرت این جماعت از نادرشاه افشار و آغامحمدخان قاجار،  پادشاهان پیروز و ایران‌گستر پی برد:

 

نفرت از ایران و نفرت از ایرانیان پیروزمند!  

 

اینک که به دلائل واقعی نفرت شیعی و نوشیعی از نادرشاه و آغا محمدخان اشاره کردیم چه بهتر که نیم نگاهی بیاندازیم به دلائل نفرت محفل نوبل از ملت ایران!

 

تجلی این نفرت را به صراحت می‌توان در به ارزش گذاشتن اسلام‌گرایان و به سخره گرفتن تاریخ و فرهنگ ایرانیان مشاهده کرد.    به عنوان نمونه،‌   زمانی که به کنیزالاسلام شیرین عبادی جایزۀ صلح نوبل اهداء می‌کنند،   ایشان در این مراسم خود را «نوادۀ کوروش» می‌خواند،   و با اینکار عملاً بنیانگزار امپراتوری هخامنشی را به ابتذال‌اش می‌آلاید.  در گام بعد،  به عنوان جارچی محفل نوبل،‌  همین کنیزالاسلام،  یا  نوادۀ کوروش تریبون می‌یابد تا طوطی‌وار تکرار کند،   «اسلام با دمکراسی هیچ تضادی ندارد!»   به این ترتیب همه می‌باید دو دروغ شاخدار را بپذیرند.   نخست اینکه قبائل بادیه‌نشین قرن هفتم میلادی، گویا پیام‌آوران دمکراسی بوده‌اند!  و دیگر آنکه،  عرصۀ توحش و انسان‌ستیزی ـ  پدوفیلی،‌ حرمسراداری،  برده‌فروشی،  زن‌ستیزی،   سنگسار و قصاص و... ـ  هیچ تضادی با انسان‌محوری و نظم حقوقی انسان‌محور معاصر ندارد!   برای تثبیت همین پروپاگاند انسان‌ستیز است که محفل نوبل اینبار به «کت و دامن» ‌خواهرزادۀ شیخ مهدی بازرگان،  نرگس محمدی چنگ انداخته!

         

 یادآور شویم نرگس محمدی همزمان نقش زین‌العابدین بیمار و زینب همیشه در بند ایفا می‌کند و با کمک حکومت ملایان و اربابان‌شان به عنوان «مدافع حقوق بشر» به عوام‌الناس حقنه شده.   این مدافع رسانه‌ای حقوق بشر،   علیرغم دریافت نوبل صلح،  در مورد کشتار جمعی فلسطینیان آنقدر خفقان گرفت تا سروصدای داس‌الله و پامنبری‌های بنی‌صدر هم درآمد!   از سوی دیگر،  ایشان در هزارۀ سوم،   بجای حمایت از دمکراسی و لائیسیته و حقوق انسانی برای تمامی ایرانیان،   به خشتک نوشیعی‌ها دخیل بسته‌ و به عنوان همدردی با اینان دست به اعتصاب غذا زده‌اند!  دلیل هم از روز روشن‌تر است!

 

نفرت خفاشکان آمد دلیل

که منم خورشید تابان جلیل

 

جهت تحکیم پایه‌های استعمار ـ  ضدیت با اجتماع،   و نفی روابط حقوقی و نظم انسان‌محورـ  اتحاد دشمنان لائیسیته و دمکراسی اساسی و الزامی است.   اشتباه نکنیم،   اگر جایزۀ صلح نوبل به نوچة شیرین عبادی تعلق گرفت و در مراسم اهداء آن،  عامداً چند سر لات و اوباش صادراتی میدان گرفتند تا دربار نروژ را به «کافه جمشید» تبدیل کنند،  دقیقاً در راستای همین سیاست استعماری بود.

 

محفل نوبل به این ترتیب با یک تیر چندین و چند نشان زده است.   این محفل برتری‌طلب با اهداء نوبل صلح به یک دشمن لائیسیته  ـ  کسی که به آخوند منتظری پدوفیل و دوکشتزاره جایزۀ حقوق‌ بشر اهداء کرده  ـ  یک‌بار دیگر ضمن ابراز ارادت‌ به آخوندیسم و تحجر و توحش دین‌خویان و اسلامگرایان،‌  دشمنی‌اش را با دمکراسی در ایران به اثبات رسانده است.   ولی در قیاس با بساط اهداء جایزه به حاجیه شیرین عبادی،   این بار جفتک‌پرانی محفل گوبلز به ملت ایران به مراتب  ابعاد گسترده‌تری یافت.   در این مراسم چند فروند «پورن‌ستار» سیاسی و صادراتی‌ حکومت ملایان لات‌بازی‌شان را «فرهنگ ملت ایران» جا زدند و با حرکات روحوضی یک تصنیف‌‌ عوام‌پسند و لاتی را نیز به مورد اجرا گذاردند.  به این ترتیب با الهام از بی‌بی‌گوزک اسلامگرایان در مورد اداواطوار فرستادۀ‌ تازیان در دربار رستم فرخزاد،   اینان نیز به نوبۀ خود بر «فرهنگ و تمدن تازیان» مهر تأئید گذاردند.       

 

در واقع محفل کذا با تأئید «نقض پروتکل دربار نروژ» به صورت زیرجلکی به اینان تریبون داد تا ابتذال و توحش و رفتار ضداجتماعی‌شان را به «ایرانیان» منتسب کنند،   و به این ترتیب توانست با یک تیر چندین و چند نشان بزند.   ابتدا در جایگاه «قربانی» چنین مدعوین داشی و لاشی‌ و لاتی و «ناقض پروتکل‌ها» لنگر بیاندازد،   و بعد هم در جایگاه «قربانی» هتاکی و تهاجم لفظی «ایرانیان» در شبکة مجازی!    

 

جالب اینجاست که قرن هفتمی‌ها معرکه گرفته‌اند که اداو اطوار مهوش‌های هزارة سوم در دربار نروژ «آبروی ما» را برده!   حال آنکه «ما» به هیچ عنوان مسئول لات‌بازی «آن‌ها» نیستیم!   ضمیر سوم شخص‌جمع،  همزمان به دربار نروژ و گاف شیفته و صبیة شجریان ارجاع می‌دهد.  و همانطور که گفتیم،  دربار نروژ برای لات‌بازی به اینان چراغ سبز داده بود،  و بعد هم در جایگاه «قربانی اوباش» لنگر انداخت،  و مظلوم‌نمائی کرد!  و چرا راه دور برویم،  حکایت امروز نیز همان اوباش‌پروری پهلوی‌های دیروز است و بس!

 

فراموش نکنیم که دستگاه پهلوی در راه تأمین منافع آنگلوساکسون‌ها آنقدر به اوباش و لاشی‌ها میدان داد تا آنان را عملاً به «اوپوزیسیون» سیاسی تبدیل کرد!  و به این ترتیب زمینة گسترش سرکوب ملت ایران را فراهم آورد.   این روندی  است که به دلائل روشن و واضح و مبرهن،   باباپرویز طی پنج پرده مصاحبه‌های فرخنده‌شان به آن اشاره‌ای نکردند!   حکومت ملایان دقیقاً در همین مسیر،   یعنی تبدیل «اوباش و جنایت‌کار به اوپوزیسیون»‌ گام برمی‌دارد!  و شاهدیم اینک علاوه بر گروه رجوی،  باند ملاممد خاتمی،   میرحسین موسوی،  آخوند کروبی و ... و خصوصاً شیرین عبادی و خواهرزاده‌های علی روضه‌خوان و شیخ مهدی بازرگان،  همه و همه در جایگاه «اوپوزیسیون نظام» لنگر انداخته‌اند!   تیز و آروغ‌شان را هم رادیوفردا و دیگر بوق‌های فارسی زبان استعمار یک‌لحظه رها نمی‌کنند!   

 

از سوی دیگر،  اعضای مافیای کاتولیک‌‌مسلک ینگه دنیا از قماش جولیانی و پنس و پمپئو سخت به خشتک مریم رجوی دخیل بسته‌ و به ما «جمهوری دمکراتیک» ـ  استبداد سیاه سیاسی ـ  وعده می‌دهند!‌  جالب اینکه،  دو دانشجوی به اصطلاح زندانی در تأئید فرمایشات ارباب بیانیه می‌صدورند و بر طبل «جمهوری واقعی و دمکراتیک» می‌کوبند:                            

 

«[...]‌علی یونسی و امیرحسین مرادی،   دو دانشجوی زندانی هم [...] در پیامی از زندان اوین گفته‌اند که [...] بناست كه حكومت دیکتاتوری در هر شکل آن چه شاه،  چه شیخ یک بار برای همیشه پایان یابد و یک جمهوری واقعی و جمهوری دموکراتیک جایگزین آن شود.»

منبع:‌ بی‌بی‌سی،‌ مورخ 7 دسامبر سالجاری

 

بله در دوران بروبیای خمینی،   عرعر «اسلام راستین» فضای جامعه را اشباع کرده بود،   حال نوبت رسیده به «جمهوری واقعی!»   جمهوری واقعی چیست؟  به گفتة ایندو عقب‌افتادة ذهنی،  بدون «شیخ‌وشاه» است و «جمهوری دمکراتیک»  نامیده می‌شود.   جمهوری دمکراتیک چیست؟   همان جمهوری نسبی،  یک «ضدجمهور»،   یا بهتر بگوئیم یک استبداد درنده‌تر از استبداد شاه و حکومت شیخ شرخر،  که قرار است جانشین استبداد فرسوده شود!  جالب اینکه،  ‍ رهبر این به اصطلاح «جمهوری دمکراتیک» هم کسی نیست جز ملا مریم رجوی!   یک موجود ضداجتماعی با نماد بردگی بر سر،   که با جنس مخالف دست نمی‌دهد،    با خانواده در مفهوم معاصر ـ  همسر و فرزند ـ  بیگانه است؛‌   از یک ازدواج ایدئولوژیک به ازدواج ایدئولوژیک دیگر در حرکت است،  و عین کنیز دربار ناصرالدین‌شاه دست به دست می‌شود!  رهبر دمکراتیک بهتر از این سراغ دارید؟!   

 

اهالی مرز پرگهر!   چه نشسته‌اید که مایک پمپئو به ملت ایران «وعده‌ها» داده!   ایشان فرموده‌اند «بازگشت به دیکتاتوری شاه» دیگر امکانپذیر نیست!  و به همین دلیل ‌ایندو «دانشجوی زندانی»،  البته با اجازۀ زندان‌بان‌ها،   از اعماق سلول‌های مخوف اوین برای ملت ایران نسخة «جمهوری دمکراتیک» ـ   دیکتاتوری بدون شاه ـ  پیچیده‌‌اند!  ولی به صراحت می‌بینیم که منبع الهام این دانشجویان مفتخور و مفتگو و سیاست‌زده جهت صدور چنین بیانیۀ ابله‌پسندی در واقع فرمایشات مایک پمپئو است!    اگر در دوران شاه این ارتباط اندام‌وار میان مطالبات استعماری آمریکا و بیانیه‌های زندانیان به اصطلاح «سیاسی» تا به این حد آشکار نشده بود،  امروز کشور «پیشرفت فراوان» کرده‌ است !    این روزها دیگر پنهان‌کاری و لاپوشانی و ...  در کار نیست،   همه با هم هم‌صدا و هم‌پیمان‌اند!  پمپئو می‌زند،  آن‌ها می‌رقصند!    

 

به عنوان نمونه،   تخریب سنگ مزار «منوچهر نیستانی» در واکنش به ترسیم کاریکاتورهای رضاپهلوی توسط «توکا نیستانی» نشان می‌دهد که از هم اکنون شخص رضاپهلوی می‌رود تا توسط دسته‌های اوباش همچون روح‌الله و علی‌ روضه‌خوان از «تقدس الهی» برخوردار شود و ترسیم کاریکاتور ایشان به عنوان «کار زشت» مورد تقبیح قرار گیرد!  به همین دلیل گلة وحش با ترسیم کاریکاتور ایشان مخالفت می‌ورزد!   بله،  این نکات «پیش‌پاافتاده» در مصاحبة بابا پرویز با «شبکة‌ من‌وتو» مطرح نشده بود!  ایشان نمی‌گفتند چرا در دوران بروبیای‌شان،   احدی حق نداشت از آخوند و اعضای خانوادۀ پهلوی کاریکاتوری ترسیم کند!   بله،   دشمنی شیعی و نوشیعی با استدلال منطقی و طنز به اثبات رسیده!  و در دوران صدارت عموامیرعباس هویدا نیز هم آرشیو هفته‌نامة ‌توفیق را آتش زدند،   هم مصطفی رحیمی به دلیل انتشار مقالة‌ «روشنفکران ایران محکوم‌اند» ممنوع القلم شد!    

 

این ممنوعیت تا 16 ژانویه 1979 ـ   فرار پهلوی دوم  ـ  همچنان ادامه یافت!   باباپرویز،   عزیزدردانۀ رضاپهلوی زمانیکه در مصاحبه‌های «تاریخی‌اش» به توجیه سانسور فیلم «اون کلاغ کمونیست که به جالیز نوک می‌زد» مشغول بود،   توضیح نداد به چه دلیل همزمان با سرکوب کمونیست‌ها و آن کلاغ بخت‌برگشته،  با نویسنده‌ای مبارزه می‌کرد و ممنوع‌القلم‌اش کرده بود که با بلشویسم و آخوندیسم مخالف بوده است؟!   و اینکه،   به چه دلیل در دوران حکومت این جماعت،  تنها نویسنده‌ای که با آغاز صدارت شاپور بختیار،  رسماً در برابر پوپولیسم و تحریف «جمهور» توسط روح‌الله خمینی موضع‌گیری کرد،   در دوران حکومت و بروبیای باباپرویز ممنوع‌القلم شده بود؟!    البته ما به توضیحات و روشنگری‌های بابا پرویز نیازی نداریم!  یکی از نوابغ شیعی که تا سال 1352 عضو گروه رجوی بوده،   برای گوسفندالله توضیحات علمی مفصلی ارائه داده‌اند!   ایشان در نقد بیانات پرگهر مقام امنیتی سابق  فرموده‌اند،  «پرویز ثابتی بهائی بوده!»  به عبارت دیگر سرکوب سازمان‌یافتۀ ایرانیان در عرصه هنر و فرهنگ و ... و به ویژه گسترش آخوند نوازی در دوران پهلوی ریشه در بهائی بودن ثابتی داشته،  نه در سیاست‌های استعماری لندن و واشنگتن!  

 

تقدیم به قربانیان شهرستان راسک که طعمۀ خودفروختگی حکومت ملایان و دست‌نشاندگی حکومت «فاکستان» شده‌اند.              

 

 

 


۱۴۰۲ آذر ۶, دوشنبه

سانسور از کلیات تا شاهنامه!

 

به نام خداوند جان و خرد

 

در پی هشدار آفریقای جنوبی مبنی بر «قطع رابطه با اسرائیل»،  و همزمان با نشست بریکس،  بنیامین نتانیاهو ناچار شد از مطالبات ابلهانة اربابان آنگلوساکسون  ـ  تعیین پیش‌شرط برای مذاکره و اعلام آتش‌بس بشردوستانه ـ  صرفنظر کند!   یادآور شویم آفریقای جنوبی،   به صورت رسانه‌ای از آپارتاید خارج شده؛  یکی از اعضای بریکس شمرده می‌شود،  و از اینرو زبان‌اش را حاکمیت اسرائیل بهتر می‌فهمد.   بی‌دلیل نبودکه بریتانیا،   پهلوی اول را به ژوهانسبورگ «تبعید» کرد و بی‌دلیل نیست که پهلوی ثالث برای بنیامین نتانیاهو پامنبری می‌خواند و مدرنیزاسیون استعمار بریتانیا را به عنوان «مدرنیته» بابابزرگش‌ می‌ستاید:

 

« [...] بیشترین عاملی که باعث خروج ایران از توسعه نیافتگی و عقب ماندگی دورۀ قاجار شد ظهور مدرنیته و سکولاریسم بود که پدر بزرگم اوایل قرن بیستم وارد کشور کرد [...]»

منبع:  کیهان لندن،   مورخ 19 نوامبر2023 

 

بله «مدرنیته» را پدربزرگ رضا پهلوی وارد کشورکرده،  مسلماً با کمک شیخ ضیاالدین طباطبائی و «کاظم‌خان!»  پیشتر در وبلاگ‌های متعدد به تضاد مدرنیته ـ  به عنوان نگرش انسان‌محور ـ   با مدرنیسم و به ویژه با مدرنیزاسیون که روندی است تهاجمی و مقطعی،  اشاره کرده‌ایم و تکرار مکررات نمی‌کنیم.   ولی اگر مدرنیزاسیونی که رضا میرپنج در ایران به راه انداخت با «مدرنیته» ترادف یافته،  و همزمان مدرنیزاسیون شاهنامه فردوسی  ـ  سانسور شاهنامه ـ  نیز در دستور کار قرار گرفته مسلماً حکمتی دارد!   مطلب امروز را به ارتباط اندام‌وار صهیونیسم و پهلویسم،  دو نمونة «مدرنیزاسیون» استعمار بریتانیا در منطقۀ خاورمیانه اختصاص می‌دهیم.

 

برخلاف تصور عوام‌الناس،   پهلویسم هیچ ارتباطی با افراد ـ   کلنل رضاخان و فرزندانش ـ ندارد!  پهلویسم یک سیاست استعماری است که اینان فقط مجریان‌اش بودند.  روشن‌تر بگوئیم اگر کلنل رضاخان مجری این سیاست نمی‌شد،  فرد دیگری را برای اجرای آن در نظر می‌گرفتند و همان نام فامیلی «پهلوی» را هم بر پیشانی‌اش می‌چسباندند.   در نتیجه دوقطبی‌های کاذبی که عوام‌الناس و حکومت ملایان با «پهلوی‌پرستی و پهلوی‌ستیزی،  یا ستایش و نکوهش رضاشاه و ...» ایجاد کرده‌اند،   جز انحراف افکار عمومی از ماهیت استعماری پهلویسم و ارتباط اندام‌وارش با صهیونیسم و خمینیسم که جملگی تولیدات محافل نژادپرست آنگلو‌ساکسون‌اند،  هدف دیگری دنبال نمی‌کند!

 

همانطورکه پیشتر هم گفتیم،   با کودتای آیرون‌ساید محافل نژاد‌پرست بریتانیا رسماً پای به صحنة سیاست ایران گذاشتند.   و اینچنین بودکه غصب اموال،  ترور و ارعاب و سانسور و سرکوب متفکران و نویسندگان و شاعران مشروطه در سکوت کامل دنبال شد و گروهی از  ایرانیان بالاجبار از کشور مهاجرت کردند!   دقیقاً همانطورکه فلسطینیان نیز ناچار به مهاجرت شدند و این روند،  چه در فلسطین و چه در ایران،   هم‌اکنون  با شتاب بیشتر همچنان ادامه دارد!  حال نگاهی بیاندازیم به ویژگی‌های پهلویسم.    

 

در عرصة اقتصادی،   مهم‌ترین وجه مشخصة پهلویسم تمدید قرارداد استعماری «دارسی» توسط تقی‌زاده و سپس توسعة آن به دست مصدق بود!   پیشتر در مورد نفت و به راه انداختن خردجال  ـ  بازتولید سناریوی تنباکو با هدف اخاذی از ملت ایران  ـ  توضیح داده‌ایم و وارد جزئیات نمی‌شویم.  فقط بگوئیم،   به راه انداختن خردجال جهت لغو یک‌جانبة قرارداد تنباکوکه جز دریافت جریمه و مقروض کردن بانک شاهی هدفی دنبال نمی‌کرد،  در پروپاگاند استعماری بریتانیا تبدیل شده به «عملیات قهرمانانه!»  یک «قهرمان» هم از این منجلاب استخراج کرده‌اند به نام «زینب پاشا!»  پس چه بهتر که پیش از ادامة‌ مطلب یک مینی‌پرانتز برای «زینب مبارز» باز ‌کنیم.

 

ایشان به طبقة فرودست تعلق داشتند،  و خوراک و پوشاک‌شان را دیگران تأمین می‌کرده‌اند! با این وجود همین فرد،   در دوران سلطنت ناصرالدین شاه،  آنهم در بازار شهر تبریز به نفس‌کش‌طلبی و تهدید بازاریان مخالف لغو انحصار تنباکو اشتغال داشت و عجبا که هیچکس هم مزاحم‌‌اش نمی‌شد!   خلاصه اگر در دوران ناصرالدین شاه،   آنهم در بازار شهر تبریز،   چنین امکانات و آزادی‌هائی برای «اناث فرودست و ولگرد» وجود داشته،‌  حتماً به دلیل «مدرنیزاسیون » بوده!  ولی عملۀ استعمار در واقع با این جفنگیات چهرة کریه استعمار را بزک می‌کنند؛‌   از تاراج ثروت‌ ملت‌ها تصویر دلپذیر ارائه می‌دهند،  و از همه مهم‌تر یک «ولگرد مونث» را به قهرمان و مبارز تبدیل می‌نمایند.    

 

نمونة دیگر مدرنیزاسیون در روزگار ما کشتزار تقی محمدی است!   در شرایطی که حکومت مأبون‌سالاری چند فروند «نکاح جهادی» را با چادرسیا به عنوان «حجاب‌بان» در ایستگاه‌های مترو مستقر کرده،   و ادعا دارد «گروه‌های خودجوش مردم» این بساط را به راه انداخته‌اند،  رادیوفردا کشتزار تقی محمدی را با آرایش تند و «کت و دامن» و بدون نماد بردگی آخوند در زندان مخوف اوین به حرکت در آورده؛   او را به بیمارستان می‌فرستد،   و حماسة نبردهای‌اش را هم برای جهانیان «بازگو» می‌کند!   یادآور شویم کشتزار مذکور که فعالیت سیاسی‌اش را با لچک و واکر و مظلوم‌نمائی و اهداء جایزۀ حقوق بشر به آخوند پدوفیل و برده فروش ـ منتظری ـ آغاز کرده بود،  هرگز «دین مبین» و یا بهتر بگوئیم نان‌دانی لندن و واشنگتن را به زیر سئوال نبرده.   و  این روزها که آمریکا در اوکراین و اسرائیل به افلاس افتاده،   رادیوفردا هم شلوار و شلیته‌ و چارقد و لبادۀ ایشان را به کت‌ودامن تبدیل کرده،   و جهت بازاریابی برای اسلام،  جهادی آنجلینا جولی را هم به کمک‌اش فرستاده:

 

«نرگس محمدی به آنجلینا جولی:   اساس جمهوری اسلامی بر دروغ و فریب بنا شده است»

منبع:  رادیو فردا،  مورخ اول آذرماه سالجاری

 

به این ترتیب بوق سازمان سیا چند پیام روشن به مخاطب می‌فرستد.   نخست اینکه پایه و اساس دین اسلام «دروغ و توهم و فریب» نیست؛  این پدیدۀ سیاساختۀ «جمهوری اسلامی» است که بر دروغ و فریب تکیه کرده!   دیگر آنکه پایه و اساس «جمهوری اسلامی» دروغ و فریب  است،  و نه پایه و اساس استعمار غرب!  از همه مهم‌تر اینکه همه باید بدانند و آگاه باشند که پدیدۀ «جمهوری اسلامی» نه ارتباطی با مدرنیزاسیون «پهلویسم» دارد،   و نه کوچک‌ترین ارتباطی با لندن و واشنگتن و استعمار غرب!   خلاصه،   رادیوفردا به این ترتیب موفق شده در ارتباط اندام‌وار حکومت ملایان با استعمار غرب گسست ایجاد کند!   همانطور که کاریکاتوریست‌ها با بهره‌برداری از جنایات ارتش اسرائیل در نوار غزه،   ارتباط اندام‌وار آلمان ‌نازی و اسرائیل با بریتانیا را گسُسته‌اند!        

 

«جونم براتون بگه!»   در پی کشتارجمعی فلسطینیان توسط ارتش آمریکائی اسرائیل،   در کاریکاتورهائی که از سرباز اسرائیلی در شبکة مجازی انتشار یافته،  آرم ستارة داوود با صلیب شکسته ـ  آرم ارتش آلمان نازی ـ  جایگزین شده است!   حال آنکه ارتش‌های آلمان نازی و اسرائیل هر دو انتقام‌جوئی از غیرنظامیان و «تنبیه جمعی» را از امپراتوری بریتانیا آموخته‌اند!

 

ولی خوب اشاره به ارتباط حاکمیت بریتانیا با نازی‌ها و به طورکلی با آپارتاید «مصلحت» نیست؛   پای آمریکا و امت اسلام هم به میان خواهد آمد!   همه باید کور شوند و نبینند که دربار بریتانیا و کاخ سفید رسماً از نئونازی‌ها در اوکراین حمایت می‌کنند،   و در مورد کشتار غیرنظامیان فلسطین و تخریب بیمارستان و کودکستان و کلیسا و مسجد و مناطق مسکونی غزه و به ویژه شلیک عمدی به سوی خبرنگاران هم خفقان گرفته‌اند! 

 

خلاصه از 7 اکتبر تا به امروز،   ارتش اسرائیل موفق شده علاوه بر 46 خبرنگار،   بیش از  14 هزار نفر ـ  از جمله 5 هزار کودک ـ  را به قتل برساند!   شهرک‌نشینان هم،  به گزارش روزنامۀ هاآرتز موفق شده‌اند به زندگی دهها فلسطینی پایان دهند!   و جالب اینجاست که «57 کشور مسلمان‌نشین»،  و در رأس‌شان مأبون‌سالاری شیعی در این میانه تماشگرند.  حکومت ملایان که طی 44 سال با شعار «نبرد با آمریکا» و مرگ بر اسرائیل،  به سرکوب و کشتار و آواره کردن ایرانیان مشغول است،   ‌اخیراً‌ موفق شده در فاضلاب کاخ باکینگهام «نژاد یهودی» کشف کند،  و برای پنهان داشتن نقش استعمار بریتانیا در«کشورسازی و تولید انبوه آواره»،  پایه‌ریزی کشور اسرائیل را به زیگموند فروید،   یکی از مهم‌ترین متفکران مدرنیته نسبت دهد:

 

«[...] زیگموند فروید [...] به اشتباه به ‌عنوان پدر علم روان‌شناسی شناخته می‌شود این‌مرد ملحد و بی‌دین که از نظر نژادی یهودی است و پس از شروع جنگ جهانی دوم،  خود را فراری آلمان نازی نامید و به انگلستان رفت،  مفاهیم و مطالبی در کتابش دارد که به نفع حکومت ضدبشری اسرائیل و رژیم صهیونیستی هستند [...]»

منبع: مهر نیوز،  مورخ  27 آبان‌ماه سالجاری

 

بله همه بدانند که زیگموند فروید،  یکی از برجسته‌ترین متفکران مدرنیته،  ‌ و بنیانگزار نظریة‌ روانکاوی،  «ملحد» بوده و به نفع حکومت اسرائیل کتاب می‌‌نوشته است!   البته زوزۀ مهرنیوز به این دلیل به آسمان برخاسته که افکار عمومی را از زوج «بالفور ـ روتچیلد» و سیاست استعماری بریتانیا برای غارت منطقه از طریق «کشورسازی و تولید انبوه آواره» منحرف کند؛  آوارگی 12 میلیون هندی برای ایجاد کشور پاکستان،   و خوش‌خدمتی‌ حکومت ملایان برای اسرائیل و آنگلوساکسون‌ها را هم در حاشیه قرار دهد!   خلاصه نگرش بیخ‌دیواری مهرنیوز نوع ویژه‌ای است از «مدرنیزاسیون تاریخ» که به گسترش حماقت کمک شایان توجهی خواهد کرد؛   باعث می‌شود خمینیسم را هم در مقام مدرنیزاسیون پهلویسم نبینیم!   در نتیجه زمانیکه سایت «شاهنامه پژوهان» نوید می‌دهد که خواهر «مهری بهفر» قرار است «تصحیح انتقادی شاهنامۀ فردوسی» را بر عهده گیرد،   ممکن است از «فعالیت فرهنگی این خواهر مسلمه»  ذوق‌زده هم بشویم:

 

«تصحیح انتقادی متنی چون شاهنامه مانند زدودن کدورت از یک شئی باستانی است که خاک سده‌ها تاریخ  را از روی آن کنار می‌زنیم تا اصل اثر پیدا شود.»

 منبع: شاهنامه پژوهان،   مورخ،  13 نوامبر 2023

 

می‌بینیم که خواهر «مهری بهفر» قاب دستمال به دست گرفته و می‌خواهند گردوغبار شاهنامه را بزدایند تا «اصل اثر» پدیدار شود!   پس از سانسور کلیات سعدی توسط فروغی ـ   دوران پهلوی اول ـ  به نظر می‌رسد سانسور شاهنامه هم در دستور کار علی روضه خوان ـ خمینی دوم ـ  قرار گرفته باشد.  از اینرو یکی از «خواهران دانشمند و متعهد و مسلمان» برای «تصحیح انتقادی» شاهنامه فردوسی خیز تاریخی برداشته‌اند!   دلیل هم روشن است؛   بخش‌هائی از شاهنامه با احکام توحش دین مبین اصلاً هماهنگ نیست و منافع لندن و واشنگتن را تهدید می‌کند!  

 

به عنوان نمونه هر کجا به جشن و رقص و نوشیدن شراب اشاره شده،  «توهین به اسلام» است.   یا آنجا که سیاوش «وفای به عهد» را بر اطاعت از کیکاووس ـ‌  پدر  و پادشاه ـ ‌ مقدم می‌دارد،   توهینی است به گوسفند‌سالاری و اسلام!   و ... و از همه مهم‌تر،   آنزمان که تهمینه به بستر رستم رفته و می‌گوید خواهان هماغوشی با اوست،  حتماً می‌باید «تصحیح انتقادی» بشود!   اصلاً لازم است این بخش از شاهنامه حذف شود،   یا به فرمان کینگ چارلز،   یک بخش شامل «سنگسار تهمینه» به آن افزوده شود!   به این ترتیب،   جهان بینی و فرهنگ اقوام ایرانی و نگرش انسانی از شاهنامه فردوسی محو خواهد شد و علم‌الهدی می‌تواند روزی پنج نوبت مطالبات اسلام‌محور دربار بریتانیا و کاخ سفید بر علیه چین و روسیه و جهان چندقطبی را بازنشخوار کند:

 

«[...]  چالشی که امروز با آمریکا داریم با چین و روسیه هم داریم.   دنیا تبدیل به دهکدۀ جهانی شده و هر قدرتی در دنیا ادعای مدیریت جهانی دارد،   در حالیکه اسلام حاکمیت جهان را در اختیار قدرت نماینده خدا می‌داند و این چالش بزرگ ما با جهانخواران است.»

منبع:  پیک نت،‌  مورخ 27 نوامبر سالجاری

 

 در سال 1917،   زمانی که امپراتوری بریتانیا در عمل به عنوان فاتح جنگ اول جهانی، صهیونیسم و پهلویسم را طراحی می‌کرد،   امثال علم الهدی مشکلی نداشتند؛  «جهان  در اختیار قدرت خدا بود!»   و همانطور که شاهد بودیم «خدا» هر هفته،  با ایجاد یک کشور جدید در منطقه،  سیل آوارگان را هر چه بیشتر «توسعه» می‌داد!  این روزها که دکان کشورسازی «خدا» رو به کسادی گذارده،   لازم است «اتحاد جماهیر نوکری» ـ  همان 57 کشوری که از 7 اکتبر تا 23 نوامبر به تماشای کشتار جمعی فلسطینیان مشغول بودند ـ   ‌به نیابت از سوی «خدا» جهان را اداره کند!   خواهر بهفر هم می‌توانند با «تصحیح انتقادی شاهنامه فردوسی» نسل آینده را برای لولیدن و خزیدن در مرداب اتحاد جماهیر نوکری «تربیت» نمایند!   خلاصه بگوئیم پس از تصحیح شاهنامه،   نسل آیندۀ ایران خواهد توانست ویراستی از شاهنامه را مطالعه کند که با ادیان ابراهیمی،  به ویژه با توحش شیعی‌ها و حماقت داس‌الله هماهنگی لازم را داشته باشد!

 

می‌دانیم که داس‌الله،  و اصولاً کمونیست‌جماعت با جشن‌های ایرانی و شاهنامة فردوسی سخت مخالف است.   هذیانات احمد شاملو ـ‌   شعارسرای محبوب انقلابیون که برای مخالف‌خوانی،  جیره مواجب‌اش را از «دفتر فرهنگی شهبانو» دریافت می‌کرد ـ   در مورد نوروز و شاهنامه فردوسی در دسترس همگان است،   به هم‌چنین ترهات احسان طبری در مورد «استقبال ایرانیان از دین اشغالگر تازی!»  

  

و البته جای تعجب هم نیست!  از آغاز پهلویسم،   فرهنگ و تاریخ ایران همزمان توسط ادیان ابراهیمی و چپ‌نمایان مورد تهاجم قرار گرفته.   ترور و ارعاب به کنار،   در عرصة رسمی هم همان طور که بارها گفته‌ایم فروغی یا همان «ذکاءالملک»  نیمی ازکلیات سعدی را حذف کرد تا آن را به قول خودش با احکام شرع مبین هماهنگ کند! 

   

در دوران پهلوی اول،  تأسیس سازمان تبلیغات اسلامی و حوزة علمیۀ قم،   شاهنامه و فرهنگ ایران را در حاشیه قرار داد.  چماق مدرنیزاسیون که بر نوروز و جشن‌های ایرانی فرود آوردند   شراب و رقص و موسیقی را از جشن‌های ایرانی حذف کرد.   و یک‌بار دیگر،  شمشیر و کلام تازی،‌   اینبار با حمایت استعمار بریتانیا و در قالب مدرنیزاسیون بر ایران و فرهنگ ایرانی چیره ‌شد. 

 

در دوران پهلوی دوم ـ  آغاز خلافت رسمی ارنست پرون ـ   چپ‌نمایان شیعی ‌با داس و چکش و دین اشغالگران تازی،  به جان شاهنامه و مفاخر فرهنگی ایران اوفتادند.  سپس محافل بین‌المللی با صلیب شکسته و عصای موسی و بی‌بی‌گوزک‌های اقوام سامی،  پایه و اساس تاریخ ایران ـ  امپراتوری هخامنشی ـ   را سنگسار کردند و ... و اینک پهلوی ثالث که لاف پدربزرگش را می‌زند،  هم‌صدا با معصومه قمی از تهاجم نظامی به ایران حمایت می‌کند.   شاید بهتر باشد آن خواهر «شاهنامه پژوه» که به قول خودشان برای «زدودن گردوغبار شاهنامه» خیز برداشته‌اند،   پس از گردگیری،  شاهنامه را در حوض مسجدشاه «کُر»  بدهند تا از «لوث فرهنگ ایران» پاک شود؛‌  علاوه بر لُرد بالفور و روتچیلد، کینگ چارلز و خصوصاً نتانیاهو از ایشان تقدیر فراوان به عمل خواهند آورد.                 

 

خجسته باد جشن آذرگان!